شیر خدا و رستم دستانم آرزوست[13]
عمر سعد: درود بر قدرت الله ،حضرت ذل الله ،عبیدالله ،انشالله که بر مسند هیبت الله باشید وسیف الله ،شکرالله که کسالت رفع و به حمدالله عافیت برقرار است

ابن زیاد:چند تایی از این القاب که اتصال به الله دارد برای خلیفه بنویس تا به فضل الله عنایت الله شود وانشالله حکم امارت ری را برایتان سیاه کند .ذلیل الله شود انکه جنابتان را سر می دواند

عمر سعد: امیر در میدان سخن هم از نوادر عربند و امثال حقیر به گردشان هم نمی رسند مشعوفم ومسرور که امیر را بشاش و براق و بران می بینم امیدوارم که همیشه کیفتان کوک ،وجودتان از جمیع بلایا در امان باشد
عمر سعد: مختار در مکه با عبدالله زبیر بیعت کرده
ابن زیاد: مطمئنی مختار با ال زبیر بیعت کرده ؟
!
عمر سعد: بله امیر مطمئنم، برای دادن همین خبر مصدع شدم ،خبر
داغ داغ است وبکر ،امروز صبح خبرش به گوش من رسید
ابن زیاد:
ابن زبیرکجا؟ مختار کجا؟ این دو غرابتی با هم ندارند ،یکی سایه ال علی را با تیر می
زند ،یکی سنگ آل علی را به سینه ،بعید می دانم ،یحتمل خبرحقه آل زبیر است و لا
ف
ابن زبیر : برادران ایمانی شما همگی به درایت ،صلابت ، مهارت و مهابت مختار در امور حرب واقفید و نیز به دیانتش ،مرحبا مرحبا به شما که بدون بخل وحسد و با شور و رغبت به سالاری او گردن گذاشتید ،سپهسالاری جیوش الله به ما وایضا به قیاس الدین ،فخرالدین ،سیف الدین جناب امیر مختار بن ابو عبید ثقفی مبارک باد

جعفرابن زبیر: امروز نوبت مصعب
بود فردا نوبت من وتو ،این جادوگر همه ما را از چشم خلیفه می
اندازد
منذر ابن زبیر: تو بی دلیل عصبانی هستی جعفر خلیفه بی
حکمت کار نمی کند
جعفرابن زبیر: فی الحال که کرده منصب مصعب
را به مختار داده ،تو چرا بی تعصب شدی منذر ؟ غرض مختار نفاق بین ماست ،شکار منصب
مصعب یعنی از دل و دماغ انداختن او یعنی جدا کردن برادر جنگجو از برادر خلیفه اش
حسین ابن نمیر: حدس می زدم با
وجود سیاسی مثل مختار بعید بود خطر کنند و در خارج از بیت الحرام اقدام به جنگ
نمایند ،این فقره را مختار کور خوانده منجنیق های ما با گوی های آتشین آماده اند تا
کعبه را بر سرشان ویران کنند
قاصد : اما سالار من خلاف این را
شنیده ام
حسین ابن نمیر: چه شنیده
ای؟
قاصد: شنیده ام مختار سخت مخالف ماندن در مکه است اصرار
زیادی دارد که لشگر را از مکه خارج کند
حسین ابن نمیر: پس چه
کسی با سپهسالار لشگر مخالف است؟
قاصد: ظاهرا این نظر خود
خلیفه زبیریست
حسین ابن نمیر: این خلیفه شکمبه گشاد حجازی را
چه به آداب جنگ ؟
قاصد: معتقد است که در کعبه و مکه بماند
،لشگریان جن و ملائکه به کمکشان می آید
حسین ابن نمیر: عجب
خریست این خلیفه خیکی حجازی
ابن زبیر: ابو اسحاق مکه
شهریست که پر از انفاس قدسیه سید المرسلین صلوات الله علیه هست. کعبه نظرکرده حق
است، اینها در دل شامیان هراس می افکند.
مختار: کعبه و مکه نه
برای به قول خودت یزید شاه قداستی دارد، نه برای لشگریان جرارش. من هم اوایل گمان
می کردم که شامیان جرأت تعرض به کعبه را نداشته باشند اما وقتی شنیدم بر سر مدینة
النبی چه آورده اند باورم شد آن لشگریان شیاطین حتی از ویران کردن کعبه ابایی
ندارند. ماندن ما در مکه یعنی قربانی کردن لشگریانمان.
ابن
زبیر: برادرم، تنظیم در برابر کعبه مقدم بر نفس کشیدن است. مرحبا! مصعب،
مصعب که شنیده اید ایشانند! یکی از پسران نامی و سلحشور زبیربن عوام. الحق که، الحق
که شمشیر پدرم زبیر برازنده قامت رعنای اوست.
مختار: از دیدار
خوشنودم.
مصعب: افتخار آشنایی با کدامین دلاور را دارم؟
ابن زبیر: ایشان سپهسالار ما هستند، مصعب! جناب مختاربن
ابوعبید ثقفی که من او را یدالله می خوانم.
مصعب: پس مختار
شمایید؟ زهی سعادت.
![]()
سلام دوستان عزیزم
بعد از مدتی با توجه به بازپخش سریال مختارنامه که تقریبا تمام شبکه های صدا و سیما را احاطه کرده است
فکر کردم بد نیست به ادامه ی پست های "شیرخدا و رستم دستانم آرزوست" بپردازم
سئوال خاصی در ذهن ندارم جز اینکه
نظر شما درمورد دین و اللهی که لقلقه ی زبان هر کس و ناکس میشود چیست؟
و
سیاست آل زبیر که از جمله ی آن"کرسی پرنده" بود تا چه حد صحیح و درست میدانید؟(بدون توجه به نیت قلبی این افراد و دشمنی دیرینه شان با آل علی)
و
نظرتان در مورد کعبه ی مطلا چیست؟(هرچند در دیالوگها این بخش از گفتگوی عبدالله زبیر ذکر نشده است)
و
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
بسم الله



















.jpg)
.jpg)















من به مقاومت خود تا شكست كامل دشمن ادامه خواهم داد ، اما بیعتم را از شما بر می دارم ، هر كس میخواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.