مختار من!!!


کجا سیر میکنی مختار من؟

در ابتدای خلقت، که از کجا شروع شد؛ یا در انتهای امروز...؟

کلمه ای بر زبان نران، من هرچه را که در ذهن داری میخوانم:

خسته‌ای؛ از سر گرفتاریِ در دریای هزار فرقه‌ی کوفه، گویی دست چین شده اند تا همه‌ی صفات پلیدی را در خود پرورش دهند.

خاک خوب و حاصلخیزی دارند این کوفیان عهد شکن، عجیب در این هوای مسموم خوب پرورش میابند برای خیانت.

اما آنان که به رنگ این قُماش پر غبار نباشند فقط اهل یک طایفه اند...فقط "حب واقعی به علی" پاد زهر سم مهلک این خاک و هوای شیطانی است.

وگرنه تنها یک دم و باز دم کافی است تا...گریبانت تنگ شود، چشمانت به خون بنشینند، دست و پاهایت کِرِخ شوند و سینه ات.... نه، سینه ای که به حب علی زیر و بَم بزند به این سادگی ها نمی شکند، باید زیر تاخت سُم ستوران بماند تا بلکه بشکند!!!!!!!

تیغ چرای نگاهت را از گردن این مردم بی وفا بردار و با من به کربلا بیا...

نه، مسجد کوفه نزدیک‌تر است. بیا مختار من... بیا...

نگران بر هم خوردن درِ احکام دین نباش، بی شمار بوزینه و میمون با دست و پاهای نجس در این خانه‌ی خدا رفت و آمد داشته اند، بیا شاید خون تو این نجاست را بشوید و مسجد را پاک کند. نفس بکش کنار فرق هلال شده‌‌ی مولایت علی... به تو جان میدهد... من نمیدانم در قیامت چه سخنان تکان دهنده‌ای از این مسجد در مقام یک شاهد خواهیم شنید!!!

نه؟ راضی ات نمیکند؟ من چگونه تو را با این دست و پای تیرخورده تا کربلا ببرم؟بال و پر؟ کربلا بال و پر میخواهد؟... برخیز؛ اوج بگیر و برویم...

چرخ میزنی و کنار علقمه مینشینی و باز هم پر از سوال میشوی. نه مختار من، تو هنوز در وادی جنون عقلت را نباخته ای وگرنه عباسِ من سوال بر انگیز نیست: حفاظت از مشک تا کجا؟ تو، "خودت" امید خیمه هایی نه مشک آب... تا آنجا که دستهایت بریده شوند، تیرها چشمانت را سجده گاه خود کنند، عمودی به نام حسین شکسته شود، امیدهای زینب بر باد رود و سکینه و رقیه و ....؟؟؟تمامش کنم مختار من؟ به خدا اگر تو یاد کربلا را برای من تداعی نکنی در همین منزل از تو جدا میشوم...باشد، میگویم، میگویم که شاید "آرزوی نوجوانی عباس بوده که از ماه شب چهارده بنی هاشم بودن شبیه هلال سر علی شود!!!!!!" دل بکن مختار من از سکوی عروج عباسِ علی...

حق با سوی نگاه توست، آنجا گودی قتلگاه است. خنده‌‌ی به اشک نشسته‌ی تو را میفهمم؛ خشنودی عزرائیلِ جان ابن زیاد و شمر و سنان شدن را میفهمم...

اوج بگیر تا به کوفه برگردیم مختار من؛ سکوی پرتاب تو اینجا نیست...

عجیب سخت است دل کندن از تو، از تو و دغدغه و سیاست‌هایت، از جنگ و شمشیر و رجزخوانی‌هایت. کمی درنگ کن مختار من... ذهن من آماده‌ی بی تو بودن نیست، بروی قلبم با تو پر میگیرد، چشمانم باران می بارد، دلم داغ میبیند...

جواب تو به التماس‌های من مثبت نیست، در چهره ات عروسی بپاست برای رخت بستن از کنار این امت پر تزویر و طمع.

تو...اوج بگیر... پر بگیر...سلام رسانِ من به مولایمان حسین باش...

تو چه قدر شبیه... مژده ات بدم؟ منتقم کربلا باید پر از نقاط مشترک باشد با کربلاییان: بی وفایی از مردمان دیدن، شاهد شکستن بیعت ها بودن، یاران اندک داشتن، تیر خوردن، سنگ خوردن، پهلویی به ضرب نیزه پاره شدن، سرِ بریده داشتن، تشنه...آب... امان از... تشنه شهید شدن... انگار همه کربلا امشب در تو خلاصه شده!!! تو دیگر مختار من نیستی، تو امشب خودت سرزمین بلا خیز نینوایی...

توجه نکن به آسمان چشمان من که ابری و بارانی است، توجه نکن به گویِش من، به مضمون حرف من... به التماسی که با تضرع میخوانم... نرو، بمان مختارمن...

شهادتت مبارک مختار من و تسلیت به همه‌ی ما...


کیمیا

قهرمان ثار(14)


قیام امام حسین(ع) سر منشأ بیداری مسلمانان

به جرات می توان گفت از جمله جنایاتی که معاویه به مسلمانان وارد کرد، تحمیل جوان بی دین و نالایقش، یزید، بر امت اسلامی بود.

مرگ معاویه که امیدی برای مسلمانان بود تا از زیر سلطه ی دودمان کثیف اموی خارج شوند، با وجود یزید به نا امیدی بدل شد و چشم امید همه به سبط پیامبر اسلام، حسین بن علی(ع) دوخته شد.

امام نیز بر حسب وظیفه آماده ی قیامی با شکوه شد.امام حاضر نبود چنین حکومتی را به رسمیت بشناسد چه رسد به بیعت، چرا که به نص صریح پیامبر، تمامی شرایط رهبری امت اسلامی در وجود او خلاصه می شد.

امام می دانست که جز با قیام خونین و حماسه ای عظیم، نمی توان جلوی انحرافات وارد شده در دین را گرفت و می دانست بیداری مسلمانان منوط به این حرکت خداپسندانه، آن هم به رهبری زبده ترین و نزدیکترین وارثان پیامبر است. لذا فرمود: « اگر دین محمد استوار نمی شود مگر با قتل من، پس ای شمشیرها مرا بگیرید.»

ادامه نوشته

قهرمان ثار(13)



در ادامه ی بحث های مربوط به اثبات حقانیت و شرعیت قیام مختار به شخصیت محمدحنفیه رسیدیم که در مطلب گذشته، کوتاهی از زندگی و شخصیت ایشان را بیان کردیم.

اینک ادامه ی مطلب را با روایاتی مبنی بر اعتقاد او نسبت به امامت امام سجاد پیگیری می کنیم.

محمدحنفیه و امامت امام سجاد(ع)

امام صادق(ع) فرمود: « محمدحنفیه نمرد مگر آنکه به امامت علی بن الحسین(ع) اقرار و اعتراف داشت و وفات او در سال84 هجری قمری بود.» 1

این روایت را شیخ صدوق و مجلسی نقل کرده اند.

علامه مامقانی در دفاع از محمدحنفیه و اعتقاد او به امامت امام سجاد(ع) می فرماید: «  بعد از جریان شهادت حجرالاسود بر حقانیت امامت امام سجاد(ع) حتی محمدحنفیه به پای امام سجاد(ع) افتاد و اظهار اطاعت و خضوع کرد و دیگر از آن پس، این مطالب را مطرح نکرد.» 2

شهادت حجرالاسود

اعتقاد محمدحنفیه را بر اساس روایت صحیحه ای که در کتاب اصول کافی 3 نقل شده بیان می کنیم.

زراره از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: « پس از کشته شدن امام حسین(ع) محمدحنفیه به امام علی بن الحسین(ع) عرض کرد:...

ادامه نوشته

قهرمان ثار(12)



شخصیت محمد حنفیه

همانطور که در گذشته مطرح شد، فرقه ی کیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه بودند و ما برای اثبات حقانیت این شخصیت مهم تاریخ اسلام، بر آن شدیم تا نگاهی کوتاه به شخصیت بزرگوار ایشان داشته باشیم.

ویژگی های شخصی

تولد او در سال 15 و یا 17 ه.ق اتفاق افتاد. او را به جده ی مادری اش یعنی حنفیه نسبت می دهند. مادرش خوله دختر جعفر بن قیس ... بن حنفیه 1، و پدر ارجمندش امیرالمومنین علی(ع) می باشد.

واقدی وفات او را در سن 65 سالگی و در سال 82 ه.ق نقل کرده است. 2

ایشان همواره یار و مددکار پدر و برادرانش، به خصوص در جنگ جمل و صفین بود.

بلاذری شرح حال مفصلی از محمد حنفیه را در کتاب خود آورده است. 3

علاقه ی شدید محمدحنفیه به پدر و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)

ابن عباس می گوید: در یکی از روزهای جنگ صفین، امیرالمومنین، محمد حنفیه را فرمان داد تا به میمنه ی لشکر معاویه حمله کند. او و افرادش بعد از درهم شکستن میمنه ی لشکر معاویه بازگشتند. محمد که به شدت مجروح بود از پدر درخواست آب کرد. امام دستور داد به او آب دادند و مقداری از آب را به سر و صورت و زره او پاشید.

ابن عباس می گوید: می دیدم که خون از حلقه های زره بیرون می زند.پس از ساعتی استراحت، امیرالمومنین به محمد دستور داد تا به میسره ی لشکر معاویه حمله کند. او نیز با افراد تحت فرمانش، میسره ی لشکر را شکست دادند و برگشتند. امام مانند دفعه ی اول بعد از ساعتی استراحت فرمان داد تا به قلب لشکر حمله کند. این بار نیز محمد به قلب لشکر معاویه حمله کرد و بعد از شکست دادن آن ها با جراحات زیادی بازگشت.

وی بعد از انجام ماموریت، نزد پدر رفت در حالی که بسیار ناراحت و منقلب بود. امام فرمود: «پدرت به فدایت باد فرزندم! امروز دلم را شاد کردی. چرا ناراحت و گریانی؟» عرض کرد: شما مرا سه بار، بی امان به صحنه ی نبرد فرستادید و خدا مرا حفظ کرد، اما چگونه برادرانم حسنین را این طور به میدان نفرستادی؟

امام سر محمد را بوسید و فرمود: عزیزم تو فرزند منی و ان دو فرزندان رسول خدایند. آیا نباید در حفظ آنان کوشا باشم؟

محمد عرضه داشت: آری! خداوند مرا فدای شما و دو برادرم گرداند. 4

ستایش علی از محمد حنفیه

از امام رضا(ع) نقل است که فرمود: امیرالمومنین می فرمود: همانا محمدها نمی گذارند که نافرمانی خدا انجام گیرد. راوی پرسید: محمدها کیانند؟ فرمود: محمدبن ابی جعفر و محمد بن ابی بکر و محمدبن حذیفه و محمد بن امیرالمومنین. 5

مرحوم مامقانی این روایت را دلیل بر عدالت و پاکی محمد حنفیه می داند.

تنها دو اشکال در زندگی محمدحنفیه به چشم می خورد که باید ان را روشن کرد تا از این رهگذر به حقانیت قیام مختار که محمدحنفیه در آن نقش بزرگی را داشت، پی برد و نیز شخصیت محمد حنفیه را نیز بهتر بشناسیم.

اشکال اول: با توجه به مقام معنوی و عظمت محمد، با اینکه او نسبت به مقام و مرتبه ی برادرش، امام حسین(ع) آگاهی و کمال خضوع و اطاعت را داشت، پس چرا عملاً این عقیده ی خود را به اثبات نرساند و همراه برادرش، به کربلا نیامد و در کنار حضرتش به شهادت نرسید؟

اشکال دوم: با وجود امام سجاد(ع) آیا محمد حنفیه خود را امام می دانست؟ و او تا چه حد به مقام امام سجاد(ع) اعتراف و اطاعت داشت؟

ما به یاری خدا با استناد به روایات معتبر و سخنان علمای بزرگ رجال، به این دو اشکال پاسخ خواهیم داد و سپس به نقش محمد حنفیه در قیام مختار خواهیم پرداخت.

چرا محمدحنفیه به کربلا نیامد؟

مامقانی در این زمینه می فرماید: اما نیامدن او به کربلا، شاید بخاطر مصلحت خاصی بود و روایتی که در این زمینه در مذمت او رسیده، بر فرض صحت سند این روایت، شاید همین مصلحت را می رساند؛ همانطور که عالم بزرگ شیعه مولی وحید بهبهانی به ان توجهی نکرده و در این باره، در جواب سوالات مهنا بن سنان، بیان فرموده است.

سوالات مذکور عبارت بودند از:

1. آیا محمدحنفیه به امامت حسنین و امام سجاد(علیهم السلام) معتقد بود یا خیر؟

2. آیا علمای ما عذر او را در همراهی نکردن امام حسین(ع) به سمت کربلا، موجه می دانند یا خیر؟ بفرمایید اگر محمد حنفیه و دیگران، مانند عبدالله جعفر 6 و ...، چنانچه بدون عذر موجه به یاری حضرتش نرفتند، وضع آنان چگونه خواهد بود؟

علامه وحید در جواب فرمود:اولاً در اصول امامت از نظر ما مسلم است که پایه های ایمان بر توحید، عدل، نبوت و امامت استوار است و شأن آقا، محمدحنفیه و عبدالله جعفر و امثال این دو بالاتر از ان است که اعتقادشان برخلاف حق باشد.

اما تخلف محمدحنفیه از یاری امام حسین(ع) طبق نقل امده است که وی در آن هنگام بیمار بود و دیگر ان که شاید احتمال نمی دادند که این سفر امام به شهادت حضرت و واقعه ی عاشورا بیانجامد. 7

مامقانی می فرماید 8 : اینکه گفته شده ایشان مریض بوده صحت ندارد و اگر هم بودهف صحیح ان است که بعد از شهادت امام و بازگشت اهل بیت به مدینه بیمار شد، که این مطلب در تاریخ روشن است.

پس تحقیق در جواب و پاسخ صحیح این است که بگوییم: یارانی که در کنار امام به فیض شهادت نائل آمدند اشخاص معینی بودند که تعدادشان هفتاد و دو نفر بود و از طرف خدا برای این مهم، انتخاب شده بودند. هرچند ممکن است افراد دیگری که به یاری امام نیامدند از مرتبه ی بالاتری نسبت به اینان (غیر از مرتبه ی شهادت) برخوردار باشند.

امام حسین(ع) نیز گرچه می دانست در این راه به شهادت می رسدف ولی حجاز را به قصد جنگ و نبرد مسلحانه ترک نکرد تا بر همه ی مکلفان فرض و واجب باشد که او را یاری دهند. پس کسانی که او را همراهی نکردند گناهی مرتکب نشده اند.

دلیل دیگر

در روایت صحیحی که از نظر سند قابل اعتماد است، از امام باقر یا امام صادق(علیهماالسلام)نقل شده که فرمود: امام حسین(ع) لحظاتی قبل از شهادتش، نامه ای به این مضمون برای بنی هاشم نوشت: «اما بعد، هرکس از شما با من بود به شهادت رسید و آنانی که با من نیامدند به درجه ی فتح نائل نیامدند. والسلام.» 9

این حدیث دلالت بر این دارد که کسانی که با امام همراه نشدند به درجه ی رفیع شهادت نائل نشدند نه اینکه چون به کربلا نرفتند، موأخذ و معاقب اند.

علامه مجلسی در بحارالانوار می فرماید: جمله ی به فتح نائل نمی شود این احتمال را می رساند که حضرتش دیگران را بین آمدن به کربلا و نیامدن مخیر کرده بود، پس چون آمدن آن امر واجبی نبود، تخلف از آن گناه محسوب نمی شود. 10

جواب دیگر

مرحوم مجلسی در ذکر ماجرای حرکت امام حسین(ع) به سمت کربلا و نیامدن محمدحنفیه می نویسد: امام حسین(ع) در نامه ای به محمدحنفیه فرمود: «... اما تو ای برادرم، لازم نیست مرا همراهی کنی، بلکه در مدینه بمان و به عنوان چشم من باش و اوضاع مدینه را به اطلاع من برسان....» 11

مطلب دیگر

آیا محمد حنفیه دعوی امامت داشت یا به امامت فرزند برادرش معتقد بود؟

طبق روایات و اقوال تعدادی از علمای بزرگ علم رجال، محمدحنفیه پس از شهادت امام حسین(ع) این مطلب را با امام سجاد در میان گذاشت و بعد از اینکه قضیه برای او ثابت شد، همانند بنده ای خاضع در مقابل امام سجاد(ع) تواضع و اطاعت داشت.

پس از آن و با واگذاری اختیارات کامل به محمد حنفیه از سوی امام سجاد(ع) در خصوص قیام مختار، عده ای گمان بردند که محمدحنفیه دعوی امامت دارد و مختار فرستاده و نماینده ی اوست. حال آن که این مورد از اصول تقیه و برای حفظ جان امام سجاد(ع) صورت گرفت.

و اینکه عده ای این نسبت های ناروا را خواه از عمد و یا سهواً به او وارد می کنند دلیل بر تحلف محمد حنفیه نمی شود.

پس دانستن عقیده ی محمدحنفیه در خصوص مسئله ی امامت برای دو هدف لازم است:

1. رفع اتهام دعوی امامت از ناحیه ی شخص محمد.

2. شناخت صحیح این رجل بزرگ اهل بیت و نقش او در نهضت مختار.

آنچه در قسمت بعد خواهید خواند...

محمد حنفیه و امامت امام سجاد(ع)

شهادت حجرالاسود

سخن علامه مجلسی

فرزند برادرم امام است

خضوع محمد حنفیه در مقابل امام سجاد(ع)

امام باقر(ع) محمدحنفیه را به خاک سپرد

برای دسترسی به منابع این نوشته به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

قهرمان ثار(11)


  طراحی از: مهرداد ترکش      

بررسی روایات

آیت الله خویی روایات در مورد مختار را به دو دسته تقسیم نموده است:

روایات ذم و روایاتی که در مدح مختار وارد است و می گوید: روایاتی که در مدح مختار است قوی تر می باشد. 1

ایشان بعد از نقل و رد روایاتی که در نکوهش مختار رسیده و ذکر اینکه اکثر این روایات از نظر سند ضعیف و یا دارای اشکال است، می فرماید: «ما قبلاً یادآور شدیم که علاوه بر ضعف اسناد روایاتی که در مذمت مختار رسیده است، بر فرض صحت و قبول آن، می توان این روایات را حمل بر تقیه کرد.» 2

همانطور که در قسمت های گذشته بیان شد، بسیاری از علمای بزرگ حدیث و رجال شیعه این روایات را حمل بر تقیه کرده اند. شایان ذکر است روایاتی از سوی ائمه در دست است که بر فرض صحت سند، حمل بر تقیه شده است.

بنی امیه به شدت به مختار حساسیت داشتند و تا توانستند شخصیت او را تخریب کرده و دروغ های بزرگی به وی نسبت داده اند و حتی همانطور که در قسمت های قبل نمونه هایی را ذکر کردیم، روایاتی را جعل کرده اند؛ برادران اهل سنت و به ویژه آخوندهای درباری و راویان جعال که حاشیه نشین سلاطین اموی و حتی عباسی بودند، برای اظهار کینه و عداوت خود نسبت به شیعیان و به ویژه چهره های سرشناس شیعه، از هرگونه افترا و دروغ، کوتاهی نکردند. آنان حتی نسبت به ائمه روایاتی نقل کرده اند و تهمت هایی زده اند که در بعضی موارد دیده می شود، ائمه ی معصومین(علیهم السلام) برای حفظ جان خود و شیعیان و حفظ وحدت مسلمین، در نکوهش نزدیکترین یاران خود روایاتی را نقل کرده اند و این نبود مگر از باب تقیه...

در شرح حال زرارة و محمد بن مسلم و زید بن علی و دیگر خواص اصحاب در کتب رجال دیده می شود که چگونه ائمه ی اطهار(علیهم السلام) بر اساس تقیه سخت ترین حمله ها را نثار آنان می کردندو بدیهی است چنین روایاتی بر اساس تقیه و رعایت مسائل سیاسی در عصر ائمه بوده است. 3

بنابراین می توان گفت بر فرض صحت روایات صادره از سوی ائمه نسبت به مختار و نکوهش او، حمل بر تقیه می شود. با این حال، ائمه ی اطهار در موارد لازم و با رعایت جوانب قضیه، حقایق را روشن می کردند و نظر واقعی خود را نسبت به این گونه افراد بیان می داشتند تا خواص اصحاب مطلع باشند و خدای نکرده بعدها این افراد پاک، مورد اتهام واقع نشوند.

اینک به روایات مدح و نکوهش و پاسخ آن ها می پردازیم:

روایت اول

کشّی در رجال خود از مردی به نام حبیب خثعمی، از امام صادق(ع) روایت می کند که فرمود: «مختار بر امام سجاد(ع) دروغ می بست.» 4

این روایت از نظر سند بسیار ضعیف است 5، زیرا حبیب راوی این حدیث، مجهول الحال است.

روایت دوم

از امام باقر(ع) نقل است که فرمود:

مختار هدایای را همراه نامه ای از عراق به مدینه، خدمت امام سجاد(ع) فرستاد ولی امام آن را قبول نکرد و فرمود: «از در خانه ی من دور شوید! من هدایای دروغگویان را قبول نمی کنم و نامه ی آن ها را نمی خوانم.» ماموران مختار، سرخط نامه را محو کردند و به جای آن نام محمد حنفیه را نوشتند.

سپس امام باقر(ع)فرمود: «در نامه ی مختار عبارت مناسبی به امام ننوشته بود، بلکه نوشته بود: ای پسر بهترین کسی که بر زمین راه رفت و زندگی کرد. 6

در سند این روایت «عبیدی» ذکر شده است که سید بن طاووس و ابن بابویه در نوادر الحکمه او را ضعیف می دانند و شیخ طوسی او را از غلات ذکر کرده است.

بر فرض صحت روایت، جنبه ی تقیه داشته و حال آنکه قبل از علنی شدن دعوت مختار، امام هدایا را قبول می کرد و این توجیه این روایت است و اگر چنین نباشد، لازمه ی ان تناقض در کار امام است و ساحت امام از ارتکاب آن منزه است. 7

روایت سوم

عمر بن علی، فرزند امام سجاد(ع) می گوید: مختار مبلغ بیست هزار دینار برای امام سجاد(ع) فرستاد و حضرت این پول را قبول کرد و با آن خانه یعقیل بن ابی طالب و خانه های سایر بنی هاشم را که مخروبه بود، نعمیر و بازسازی کرد.

سپس می گوید: پس از آن نیز مختار مبلغ چهل هزار دینار برای حضرتش فرستاد و این زمانی بود که مختار اظهارات ناروایی داشت. امام این بار پول را نپذیرفت.

کشّی می گوید: و اظهارات نابجای مختار، همان ادعای امامت برای محمد حنفیه بود که طرفداران این فکر را کیسانیه می گویند و این ها همان مختاریه هستند. 8

آیت الله خویی در رد این سه روایت می گوید: این روایات از نظر سند به طور جدی ضعیف اند و علاوه بر ضعف سند، مضمون روایت دومی، تناقض و تهافت دارد. بر فرض اگر هم روایات صحیح باشد، از روایاتی که در مذمت صحابه ی برجسته ی امام صادق(ع) چون زرارة و محمد بن مسلم و برید و سایر صحابه رسیده، بیشتر نیست. 9

همانطور که آن روایات حمل بر تقیه شده است، این روایت نیز حمل بر تقیه می شود.

روایت چهارم

شیخ صدوق روایت مرسلی 10 را نقل می کند که ما در ابتدای این مبحث آن را آوردیم که مختار به عمویش پیشنهاد تحویل امام حسن(ع) به معاویه را داد و مردم بر او شوریدند و با وساطت عمویش، وی را عفو کردند.

آیت الله خویی می گوید: این روایت به جهت مرسله بودن آن، قابل اعتماد نیست. و می افزاید: بر فرض صحت این روایت می توان گفت که مختار با بیان این مطلب، قصد داشت رأی و نظر عمویش را کشف کند تا اگر چنین قصدی داشت، خود از جان امام محافظت کند. و بعضی از فضلا نیز گفته اند: اتفاقاً روایتی در تایید این توجیه از امام معصوم یافته اند. 11

در روایت که صاحب اعیان الشیعه نقل کرده، این جمله به چشم می خورد: مختار به عمویش گفت که می خواستم تو را آزمایش کنم. 12

آیا مختار به جهنم می رود؟!

آیت الله خویی پس از نقل و رد چندین روایت در مذمت و نکوهش مختار، می فرماید: بعضی علما بر این عقیده اند که چون مختار خوش عقیده نبوده مستحق عذاب و رفتن به جهنم است، لیکن به واسطه ی شفاعت امام حسین(ع) نجات می یابد. علامه مجلسی به این نظریه تمایل پیدا کرده و آن را وجه جمع بین اخبار مدح و ذم دانسته است و دستاویز این آقایان، این دو روایتی است که در ادامه می آید:

روایت پنجم

شیخ طوسی با اسنادش از امام صادق(ع) نقل کرده است: پیامبر در هنگام عبور از صراط در حالی که علی و حسن و حسین(علیهم السلام) پشت سر اویند، وقتی به وسط پل رسیدند، مختار فریاد می زند: ای حسین! من خونخواه تو بودم!

پیامبر به حسین می فرماید: جوابش را بده. امام حسین(ع) ناگهان مانند عقاب شکاری، خود را به قلب آتش می زند و مختار را از آن بیرون می کشد، در حالی که بدنش سیاه شده و اگر قلبش را می گشود، محبت آن دو را در آن می یافت. 13

روایت ششم

روایت سرائر است و مضمون ان مانند روایت قبلی است و از ترجمه ی آن صرف نظر نمودیم. 14

آیت الله خویی در ذیل این دو روایت می فرمایند: این دو روایت از نظر سند ضعیف هستند، روایت اول به سبب مرسله بودن آن و نیز به دلیل وجود امیة بن قیس که مورد وثوق نیست.

و روایت دوم به خاطر جعفر بن ابراهیم حضرمی است که در سلسله ی سند است و وثاقت او ثابت نشده، در صورتی که «ابان»، روایت را از او نقل کرده باشد و نقل روایت جعفر بن ابراهیم از «زرعه» عجیب است، زیرا اگر جعفر همان کسی باشد که شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا(ع) شمرده است، امکان ندارد که او بدون واسطه از ابان روایت کند و اگر همان زرعه باشد که «برقی» او را از اصحاب امام باقر(ع) می داند، این هم باعث شگفتی است.

همچنین در اخر این روایت گفته شده: اگر قلب مختار را می شکافتند، محبت آن دو بود.

علامه ابوعلی در منتهی المقال می گوید: معنای حب ان دو معلوم نیست که مقصود حب ابوبکر و عمر باشد، بلکه مقصود، حب دنیا و ریاست است. 15 (البته فرض ایشان در صورت صحت روایت است که متذکر شدیم که این روایت هم در سند و هم در دلالت آن اشکال است.)

علامه مقرم در رد این روایت می گوید:این روایات از سوی راویان بدسیرت نقل شده، زیرا در سند روایت نام زرعه به چشم می خورد. این مرد از فرقه ی واقفیه است و علامه در خلاصه یادآور شده است و نام او را در قسمت ضعفا که به روایات آنان اعتنا نمی شود، آورده است. 16

روایت هفتم

بلاذری نقل می کند: مختار نامه ای به همراه هدایا نزد امام سجاد(ع) فرستاد و می خواست با او بیعت کند، اما امام قبول نکرد و به مسجد آمد و مختار را نکوهش کرد. مختار که چنین دید نامه ای به محمد حنفیه نوشت و خواست با او بیعت کند. وقتی امام سجاد(ع) باخبر شد به نزد محمد حنفیه رفت و او را از این عمل نهی کرد و دستور داد محمدحنفیه بطور علنی از مختار تبری جوید. ابن عباس او را از این کار منع کرد و محمد نیز سخن این عباس را پذیرفت. 17

اولاً این روایت از نظر سند ضعیف و مرسله است.

ثانیاً بر فرض صحت آن، با توجه به موقعیت امام سجاد(ع) در مدینه و تسلط ابن زبیر بر حجاز و حکومت بنی امیه در شام، حمل بر تقیه می شود و امام می خواست با این شیوه دشمنان را منحرف سازد تا به ارتباط او با مختار پی نبرند.

ثالثاً این روایت در تضاد با روایاتی است که در بحارالانوار آمده و علمای شیعه ان را قبول کرده اند که امام سجاد(ع) هدایای مختار را می پذیرفت و خود بلاذری می گوید:محمدحنفیه هدایای مختار را می پذیرفت. 18

رابعاً درخواست امام از محمدحنفیه مبنی بر تبری از مختار، حمل بر تقیه می شود.

خامساً با توجه به خضوع و اطاعت محمد حنفیه از فرزند برادرش، آیا معقول است که وی به توصیه ی امام عمل نکند ولی به تذکر ابن عباس ترتیب اثر دهد؟

روایت هشتم

صاحب انساب الاشراف نقل می کند: مردی به نام معاویة بن ثعلبه، نزد محمدحنفیه رفت و خواست با اجازه ی او به مختار و قیامش بپیوندد. محمد به او گفت: با او همراهی نکن زیرا ما اهل بیت با زور بر مردم حکومت نمی کنیم و امیرمومنان هرگز بدون بیعت مردم قیام نکرد.

در رد این روایت می توان گفت سند این روایت ضعیف است و می توانآن را حمل بر تقیه کرد. احتمال دارد تخطئه ی محمدحنفیه به دلیل بی اعتمادی به شخص سوال کننده باشد و به علاوه، این روایت معارض با روایاتی است که محمد حنفیه در تایید و امضای کار مختار، بیان داشته است.

آنچه در قسمت بعد خواهید خواند...

شخصیت محمد حنفیه

علاقه ی محمدحنفیه به پدر و امام حسن و امام حسین

ستایش علی از محمدحنفیه

چرا محمدحنفیه به کربلا نیامد؟

برای دسترسی به منابع این نوشته به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

قهرمان ثار(10)

عکس از: مهرداد ترکش

کیسانیه و عباسیان

تشکیل فرقه ی کیسانیه در زمان عباسیان روی داد، زیرا این فرقه معتقد است امام بعد از محمد حنفیه، فرزند او هاشم است و می گویند: هاشم در راه بازگشت از شام در سرزمینی به نام «شراة» 1 درگذشت و وصیت کرد که محمد بن علی، فرزند عبدالله بن عباس، جانشین او باشد و محمد نیز وصیت کرد که امامت از آن پسر وی ابراهیم باشد. ابراهیم امامت را به برادر خود عبدالله، ملقب به سفاح (اولین خلیفه ی عباسی) تفویض کرد. 2

به همین دلیل است که عباسیان حکومت خود را بر اساس نص می دانستند.

لقب کذاب               

در گذشته نیز در این مورد صحبت کردیم. سران کوفه و مخالفین قیام، از هر دری برای شکست مختار وارد شدند که مهمترین آن ترور این شخصیت برجسته بود که تا حدودی نیز به این هدف شوم رسیدند و هنوز هم عده ای از خواص و مردم درباره ی این شخصیت دچار تردید و شک هستند.

اولین بار بنی امیه، از جمله عبدالله بن زبیر لقب کذاب را به مختار دادند. سپس دشمنان اهل بیت و کسانی که شیعه را به هر تهمتی متهم می سازند، مختار را کذاب، ساحر، مدعی نبوت و ... معرفی کردند.

در کتاب های رجالی اهل سنت، هرجا که نامی از این قهرمان ثار برده اند، از او با نام کذاب یاد کرده اند.

بنی امیه برای این کار تبلیغ زیادی کردند. به حدیث زیر توجه کنید:

«اعمش» که از محدثان عصر اموی است، می گوید: عبدالرحمان بن ابی لیلی که فقیه زمان حجاج بود، به وسیله ی حجاج دستگیر شد و حجاج به او گفت: «العن الکذابین؛ کذاب ها را لعنت کن!» و گفت: کذابین (نعوذبالله) علی(ع) و عبدالله زبیر و مختار هستند.

عبدالرحمان هنگامی که جانش را در خطر دید، چنین تقیه و توریه کرد و گفت: «خدا کذابین را لعنت کند!» سپس گفت: علی بن ابی طالب و عبدالله زبیر و مختار.

اعمش گوید: چون اسم ها را مرفوع خواند، مقصودش را دانستم.» 3

برای تذکر دوباره باید گفت ساحت مقدس مختار از این گونه تهمت ها بری است و هیچ یک از بزرگان شیعه او را سزاوار این لقب نمی دانند، بلکه این تهمت از ناحیه ی دشمن شیعه می باشد و ریشه در کتب اهل سنت دارد.

خیانت در حدیث

«ابن حجر» از علمای بزرگ سنی در کتاب الاصابه روایتی از صحیح مسلم نقل می کند که اسماء دختر ابوبکر از پیامبر روایت کرده است که فرمود:در طایفه ی ثقیف کذاب و فاسقی خواهد بود و اسماء شهادت داد که مقصود پیامبر مختار بوده است.

علمای اهل تسنن برای ترور شخصیت مختار به این حدیث تمسک کرده اند.

علامه ی مقرم در رد سخن ابن حجر می نویسد:

... هنگامی که به این روایت برخوردم، به شدت متحیر شدم، آن هم شهادت یک زن صحابی. به کتاب مسلم مراجعه کردم و حدیث را بررسی نمودم. دیدم ابن حجر با بی شرمی تمام دست به خیانتی در جعل حدیث زده است.

متوجه شدم که عداوت و کینه توزی دشمنان اهل بیت تا چه حد است و چگونه بزرگان ایشان برای اثبات عقیده ی باطل خود دست به هر خیانتی می زنند.

برای افشای این خیانت و عداوت، حدیث را عیناً از کتاب صحیح مسلم نقل می کنیم:

مسلم در کتاب صحیح (ج2، ص274) داستانی را درباره ی به دار کشیدن عبدالله بن زبیر نقل می کند و در پایان می گوید: حجاج بن یوسف، اسماء مادر عبدالله بن زبیر را خطاب قرار داد و گفت: دیدی با دشمن خدا چه کردم؟ اسماء گفت: رسول الله به ما فرمود: در ثقیف کذاب و مبیری خواهد بود.

اما کذاب، ما او را دیدیم و اما مبیر، گمان نمی کنم کسی غیر از تو باشد.

(بنده توضیح در مورد این حدیث و جعل آن توسط ابن حجر را به شما واگذار می کنم تا در بحث از آن استفاده کنید.)

تهمت دیگر ابن حجر

ابن حجر در الاصابه در شرح حال مختار می گوید: «مختار ابتدا عقیده ی خوارج را داشت و بعد مسلک زیدیه را اختیار کرد و سپس به شیعه گرایش پیدا کرد.»

این مورد نیز می تواند مورد بحث قرار گیرد: مختار کجا و زیدیه کجا؟

دو روایت از مسند احمد حنبل

از جمله علمای معروف اهل سنت که به مختار تهمت و افترا زده اند، امام فرقه ی حنبلی هاست. او احادیثی را با اسناد باطل از رواین دروغ پرداز درباره ی مختار آورده است که توجه شما را به آن جلب می کنیم:

او می نویسد: رفاعة بن شداد (از یاران نزدیک مختار) گفت: من بالای سر مختار ایستاده بودم و دروغگویی او برایم آشکار شد. تصمیم گرفتم با شمشیر او را بکشم که ناگهان حدیث رسول خدا(ص) به خاطرم آمد که فرمود: «هرگاه کسی مورد اعتماد کسی واقع شد، سپس او را بکشد، در روز قیامت پرچم غدر و خیانت به دست او می دهند.» از این روی از کشتن او صرف نظر کردم. 4

در جای دیگر احمد حنبل با اسناد خود می نویسد: رفاعه گفت: برمختار وارد شدم. او فرشی برایم پهن کرد و اشاره به فرش دیگری که در اتاق پهن بود کرد و گفت: اگر این جای برادرم جبرئیل نبود، تو را در آن جای می دادم.

رفاعه گوید: می خواستم بخاطر این سخن او را بکشم که یاد حدیث پیامبر افتادم که فرمود: «هر مومنی که اعتماد مومن دیگر را به خودش جلب کرد اگر او را بکشد، من از این قتل بری هستم.» و از کشتن او صرف نظر کردم.

اما...

بررسی دو روایت

در روایت اول دو نفر از راویان به چشم می خورند که بزرگان علم رجال اهل سنت نیز آن ها را قبول ندارند: 1. حماد بن سلمه و 2. عبدالملک بن عمیر

هر کس حالات این دو را در تهذیب التهذیب ابن حجر و میزان الاعتدال ذهبی ببیند، اعراض و روگردانی علمای رجال از این دو را درمی یابد.

علمای رجال عبدالملک را چنین توصیف کرده اند: رعایت در حفظ حدیث ندارد و احادیثی نقل می کند که از نظر متن و سند منحصر به خود اوست و احادیث عجیب و غریب فراوانی نقل کرده است.

در روایت دوم یکی از راویان آن «سدّی» است که بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت، او را به دروغگویی و تفسیر به رأی و ضعف محکوم کرده اند، مانند ابن معین، عقیلی، ابی حاتم، طبری، شعبی و لیث که بن حجر و ذهبی از آنان حدیث دارند.

جدای از ضعف سند، متن حدیث نیز متناقض می باشد چرا که در صدر حدیث مختار در ردیف مدعیان دروغین نبوت قرار گفته و در انتهای آن از او به وصف مومن یاد شده است.

(از دوستان مختارنامه ای میخوام که برای این هفته و این مطلب که بسیار هم مهم هست دلایل خودشون رو حتما بیان کنن. چون این دینی هست بر گردن ما که از ساحت مقدس مختار دفاع کنیم و تفکرات عده ای رو که هنوز مختار رو کذاب می شناسن عوض کنیم و یا لااقل تلنگری بهشون بزنیم.)

آنچه در قسمت بعد خواهید خواند...

بررسی روایات ذم و مدح مختار، صادره از اهل بیت(علیهم السلام)

برای دسترسی به منابع این نوشته به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

قهرمان ثار(9)



فرقه ی کیسانیه

شهرستانی در ملل و نحل تحت عنوان این موضوع می گوید: «کیسانیه پیروان شخصی به نام کیسان می باشند که او از موالی و ارادتمندان امیرمومنان علی بن ابی طالب(ع) بود و بعضی گفته اند او از شاگردان محمد حنفیه بوده است. کیسانیه راجع به او اعتقادی بیش از حد و شأن وی قائلند و معتقدند او بر تمام علوم احاطه داشته و همه ی اسرار علم تأویل و باطن و آفاق و انفس را از این دو بزرگوار، امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) اقتباس کرده است.» 1

 سپس از بین فرقه های کیسانیه، فرقه ی مختاریه (همانطور که در قسمت قبلی بیان شد فرقه ی کیسانیه به شاخه های مختلفی تقسیم شد) را چنین توصیف می کند:

« اما پیروان مختار بن ابی عبید ثقفی: مختار ابندا عقیده ی خوارج را داشت، سپس زبیری شد، بعد از آن مذهب شیعه ی کیسانیه را برگزید! او قائل به امامت محمد حنفیه بعد از امیرمومنان شد و بعضی گفته اند امامت محمد حنفیه را بعد از امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) می داند. او مردم را به محمد حنفیه دعوت می کرد و اعتقادات مزخرفی را با بافته های خود سر هم می کرد. محمد حنفیه چون از اعتقاد او آگاهی یافت از او تبری جست و وی را طرد و لعن کرد.» 2

و اما رد این نظریه

با ذکر شواهد و ادله ی قطعی که قبلا یادآور شدیم، ساحت مختار از این گونه اتهامات منزه است و نقل فردی چون شهرستانی نیز متاسفانه مخدوش است و قابل قبول نیست.

لازم به توضیح است که او در کتاب ملل و نحل فرقه هایی را به شیعه نسبت می دهد که اصلا وجود خارجی نداشته اند.

حال سوال این است: آیا او از نقل مطالب بدون سند و مدرک غرضی داشته است؟

از بی اطلاعی او از تاریخ به خصوص تاریه ائمه و شیعه همین بس که در کتاب خود می گوید: «قبر امام هادی(ع) (امام دهم شیعه) در قم است.» 3 و این سخن را احدی جز او نگفته که حاکی از بی خبری اوست.

اسفراینی در الفرق بین الفرق فرقی بین مختاریه و کیسانیه قائل نیست و می گوید: «کیسانیه از فرقه های رافضی (شیعیان) است و آنان پیروان مختار هستند.» 4

ابن خلکان می گوید: مختار مردم را به محمد حنفیه دعوت می کرد و معتقد بود او «مهدی» است. 5 و جمله ی ابن خلکان نیز همان ادعای اهل سنت است.

اشعری می گوید: «کیسانیه، طایفه ای از غلات شیعه هستند و درباره ی علی(ع) اعتقادی فوق العاده و عجیب دارند.» 6 سپس می گوید: « کیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه است و عقیده دارند که در روز جنگ بصره و جمل امام پرچم را به دست محمد حنفیه سپرد و همین دلالت بر نص صریح در امامت او دارد.» 7

همچنین ادعا می کند: «کیسانیه قائل به تناسخ ارواح هستند و می گویند: امامت در وجود علی(ع)، سپس حسن و حسین(ع) و بعد از آن ها محمد حنفیه جریان دارد و سخن خود را چنین تفسیر می کنند که روح خدا در پیامبر  حلول کرد و روح پیامبر در علی و روح علی در حسن و ورح حسن  درحسین در محمد حنفیه و روح محمد حنفیه در فرزندش ابی هاشم حلول کرد.» 8

همچنین ادعاهایی مانند ادعاهایی که از اسفراینی و ابن خلکان و شهرستانی بیان شده، دارد.

عقیده ی کیسانیه در مسئله ی امامت

فرقه ی کیسانیه معتقد به امامت چهار نفرند: امام علی بن ابی طالب(ع) و سه فرزندش امام حسن و امام حسین و محمد حنفیه. 9

کیسانیه معتقد بودند که محمد حنفیه همان «مهدی منتظر» است و او در کوه «رضوی» غایب شده و زنده است و در آینده ظهور می کند و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد. 10

کیسانیه در توحید، نبوت و امامت نیز عقاید خاصی دارند که در کتاب ملل و نحل ذکر شده و همچنین در رد این اعتقادات از ائمه ی معصومین روایات متعددی موجود است که طالبان می توانند به آن مراجعه کنند.

از جمله کسانی که معتقدند محمد حنفیه همان مهدی است، سید حمیری شاعر معروف اهل بیت بود که با هدایت امام صادق(ع) از این انحراف برگشت و توبه کرد و حیان بن سراج از اصحاب امام باقر و صادق(علیهماالسلام) نیز کیسانی بود 11 و نیز کثیر عزه شاعر معروف اواخر عصر اموی نیز کیسانی بود و اشعار متعددی پیرامون عقیده ی خود سروده است که متاسفانه برخی از بزرگان آن را به سید حمیری نسبت داده اند و این صحیح نیست.

کثیر عزه در اشعار خود محمد حنفیه را سبط خوانده که این یک اشتباه محض است چون او فرزند دختر پیامبر نبود.

انحراف سید حمیری

سید حمیری 12 از شعرای بزرگ، در اواخر قرن یکم و اوایل قرن دوم می زیست.

او به اهل بیت پیامبر به شدت معتقد و شیفته و عاشق آنان بود و اشعار ارزنده ای در مدح و رثای خاندان پیامبر سروده است. اما متاسفانه وی ابتدا در اعتقاد خود دچار انحراف شد که البته متوجه و متنبه شد. بعد از حادثه ی کربلا به امامت محمد حنفیه معتقد شد و اشعاری نیز سرود.

تنبه سید حمیری و بازگشت به مذهب حق

ایشان به سرعت حق را شناخت و به امامت امام سجاد و ائمه ی اطهار(علیهم السلام) اقرار و اعتراف کرد.

شیخ صدوق می گوید: سید همچنان در گمراهی بود تا اینکه امام صادق(ع) را ملاقات کرد و علائم امامت او را دید و با دیدن معجزات و کرامات از امام، عقیده ی خود را وانهاد و راجع به غیبت مهدی از امام سوال کرد.

امام در جواب او فرمود: «غیبت حق است و این مربوط به امام دوازدهم است.» و امام برای او ثابت کرد که محمد حنفیه مرده است و پدرش امام باقر(ع) شاهد دفن او بوده است.

و سید حق را پذیرفت و از قول خود برگشت و توبه کرد و به امامت ائمه هدایت شد. 13

انحراف کیسانیه

تردیدی در انحراف فرقه ی کیسانیه نیست چرا که اعتقادشان مخالف نص صریح و روایات متواتره از سوی معصومین است.

ما معتقدیم که ائمه دوازده نفرند که به نص صریح پیامبر و ائمه ی ماقبل خود مشخص شده اند که آخرین آنان مهدی موعود و قائم منتظر(عج) است.

ایشان فرزند امام حسن عسگری(ع) و در پس پرده ی غیبت است تا آن گاه که خدا بخواهد. 14

قبلا ثابت کردیم که مختار بنیانگذار فرقه ی کیسانیه نبود و به امامت ائمه اقرار داشت.

شیخ طوسی در کتاب غیبت خود در رد کیسانیه می فرماید:

آنچه دلالت بر فساد عقسده ی کیسانیه دارد، اموری است:

1. اگر محمد حنفیه امام بود، لازم بود نصی صریح بر امامت او رسیده باشد در صورتی که کیسانیه، خود اعتراف دارند که نص صریحی بر ادعای خویش ندارند.

2. کیسانیه به مطالب ضعیفی مانند: اعطای پرچم در جنگ جمل و اینکه امام فرمود: «تو به حق فرزند منی.» را مستمسک خود قرار داده اند که بدیهی است این ها دلیلی بر اثبات امامت نمی تواند باشد.

3. شیخ طوسی وجود نص صریح را بالاترین دلیل بر امامت امام سجاد(ع) می داند.

4. اخبار وارده از زبان پیامبر از طرف خاصه و عامه دلالت بر امامت دوازده نفر دارد که ائمه ی معصومین هستند.

5. انقراض این فرقه که اگر بر حق بودند منقرض نمی شدند و ادله ی دیگر که به دلیل طولانی بودن از ذکر آن خودداری می کنیم. 15

همچنین شیخ طوسی به این مطلب که مهدی باید از فرزندان حسین(ع) باشد اشاره می کند.

از ظاهر کلام ابن خلدون در مقدمه چنین استنباط می شود که محمد حنفیه مدعی امامت برای خویش نبود، بلکه این مختار بود که این عقیده را رواج داد و محمد حنفیه بعد از اطلاع از این موضوع از مختار تبری جست و او را لعن کرد. 16

قابل ذکر است با توجه به قسمت های گذشته و بیان ادله در رد این ادعاهای بی اساس، نه محمد حنفیه و نه مختار، هیچ کدام بنیانگذار مکتب کیسانیه نبودند، بلکه این مسلک پس از شهادت مختار به وجود آمد.

آنچه در قسمت بعد خواهید خواند...

کیسانیه و عباسیان

لقب کذاب

خیانت در حدیث

تهمت دیگر ابن حجر

دو روایت از مسند احمد حنبل

بررسی دو روایت

برای دسترسی به منابع این نوشته به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته