دلم کنار حرمین شریفینی آرام گرفته که هر دو به وجود مقدس
صاحب لحظه هایم متصل اند.
شهادت پدربزرگ است، امام هادی(ع).
صفحات ذهنم را ورق میزنم و به چند سال قبل میرسم، سالی که
شروع رجعت اشقیاء و بال و پر گرفتنشان بود تا آنجا که به قصد نشانه رفتن دلهایمان
که در گرو مزارهایی آسمانی بودند، عبدا... بن جبرین فتوا صادر میکند، فتوای تخریب
گنبدی که زمین و زمان مدیون آن است.
لحظه ای شوم دارالعزای کربلای حسین را در سامرا تکرار کرد. نمیدانم
در محاسباتشان اشتباه کرده بودند یا نه هدف گیری دقیق و درست بود؟گنبد را نشانه
گرفته بودند یا دل پیروان علی را؟ گنبد تخریب شده ای که باز هم فضای زندان آلود
شهر سامرا را به رخ شیعیان میکشید. در این شهر هنوز غریبی آقای من، اما بدان که در
دل من قریب تری یا هادی(ع)!!!!!
باد صفحات تاریخوار ذهنم را ورق میزند و مرا در جایی میخکوبم
میکند که دروازه ی تکرار تاریخ است و من
شروع کشمکشی جانانه را کنار ضریح امام هدایتگرم تجربه می
کنم. میان خودم و دلم! گویی آتشفشانی اینجا قصد فوران دارد. گدازه های آتشین پرتاب
نمی کند، تمام فورانش در بارانی لطیف خلاصه میشود و دستهایم دوباره مانع به سر
انجام رسیدن این دلتنگی ها میشود.
دلم فریاد میزند: رهایم کن! از این حصار استخوانی رهایم کن!
دستهایم کار خودش را میکند، جلوی دهانم را میگیرد و دلم
هنوز فریاد میزند: رهایم کن!
بگذار برایت داستان سرایی کنم. بگذار بگویم آن مرد آن روز
چه گفت! گفت:... لبیک یا حسین....
بگذار بگویم آنجا پرچمهایشان هنوز به رنگ خون است.
بگذار بگویم هنوز نمیتوانند به راحتی نام علی را بر
فرزندشان بگذارند و فریاد بزنند که فقط حیدر، امیرالمومنین است.
بگذار بگویم 110 زن شهید شده اند در حالی که یا پهلو شکسته
اند یا....
به دلم میگویم: آرام باش دل من، آرام....
باز بر سرم فریاد میزند: رهایم کن.
بگذار بگویم معاویه رجعت کرده و باز فرمان سَبّ علی زنده
شده.
بگذار بگویم اگر آن روز قرآن خدا و محمدش در آتش کینه های این
مردم نابه کار سوزانده میشد اکنون به تیر منجنیقهای دست سازشان آن را به آتش میکشند.
بگذار بگویم به ما تهمت زده اند که شما مسجد ضرار ساخته اید
و به همین جرم خانه های خدا را بر سر ما خراب میکنند.
بگذار بگویم: یا رسول الله هنوز خیمه های حسین را طعمه ی حریق
میکنند.
هنوز دختر تو غریب است که نمیگذارند عزادارانش در سوگ او
بگریند، اگر گریه کنند آنها را به بند میکشد و درد حیدر را بر آنان تحمیل میکنند.
به دلم میگویم: آرام باش دل من، آرام....
دلم فریاد میزند: آرام باشم؟ حرمله ها رجعت کنند و من آرام
باشم؟ آرام باشم تا بازهم حرمله دست بر کمان بنشاند و این بار درست میانه ی کتاب
خدا را که مردی با تاسی از حسین بر دست
گرفته نشانه رود و تیر را بر قلب قرآن که نه، بر قلب مسلمین بنشاند؟
آرام بمانم تا این بار قرآنهای صامت شکار حرمله ها شوند؟
بازهم میگویم:آرام باش دل من.
خودت میگویی قرآن صامت، یادت نمی آید که با قرآنهای ناطق چه
کرده اند؟
قرآنی را در محراب نماز فرق شکافتند و چند قرآن دیگر را
مسموم کردند و یک قرآن را در گودی قتلگاه سر بریدند و چه قرآن هایی که زندانی شدند!
این روز گواه خوبی است بر چگونگی شهادت یکی از قرآنهای ناطق به نام امام هادی(ع)!
دل من، شکسته ای که هنوز قرآنها را نشانه میروند؟
سرنوشت قرآنهای ناطق ما که این باشد، شلیک بر دل قرآن صامت
برایشان سهل میشود.
آرام بمان دل من، که صادق آل محمد(ص) فرموده: شیعیان ما همیشه
در رنج و ناراحتی میمانند تا آنگاه که قائم ما حاضر شود.
دل من این وعده ی خداست، او که خلف وعده نمیکند.
دل من با من زمزمه کن: سپاه یزید رجعت کرده و کمر به کشتن
محبین حسین بسته. بسیاری از سپاهیان کفر و نفاق رجعت کرده اند؛ ولی نیازی به مختار
نیست، مهدی(عج) بیاید کار همه ی این انسان نماها تمام است.
آرام باش دل من و با من بخوان: اللهم کن لولیک الحجه بن
الحسن....
دل من، من دعا میکنم و تو آمین بگو: حرمله ها رجعت کرده اند!
تو کجایی گل نرگس؟
اللهم عجل لولیک
الفرج....

دلم آرام میشود و میگوید به حق حسین، اللهم آمین.
مرواریدهای چشم و دلم بر ضریح امام شهیدی مینشیند که حاکمان
سفاک، دنیا را برایش مبدل به زندان کرده بودند. شهادت امامی است که همه ی خصوصیاتش
در نامش نهفته است: پیشوای بزرگوار هدایتگر، امام علی النقی الهادی(ع).
کیمیا