قهرمان ثار(10)

عکس از: مهرداد ترکش
کیسانیه و عباسیان
تشکیل فرقه ی کیسانیه در زمان عباسیان روی داد، زیرا این فرقه معتقد است امام بعد از محمد حنفیه، فرزند او هاشم است و می گویند: هاشم در راه بازگشت از شام در سرزمینی به نام «شراة» 1 درگذشت و وصیت کرد که محمد بن علی، فرزند عبدالله بن عباس، جانشین او باشد و محمد نیز وصیت کرد که امامت از آن پسر وی ابراهیم باشد. ابراهیم امامت را به برادر خود عبدالله، ملقب به سفاح (اولین خلیفه ی عباسی) تفویض کرد. 2
به همین دلیل است که عباسیان حکومت خود را بر اساس نص می دانستند.
لقب کذاب
در گذشته نیز در این مورد صحبت کردیم. سران کوفه و مخالفین قیام، از هر دری برای شکست مختار وارد شدند که مهمترین آن ترور این شخصیت برجسته بود که تا حدودی نیز به این هدف شوم رسیدند و هنوز هم عده ای از خواص و مردم درباره ی این شخصیت دچار تردید و شک هستند.
اولین بار بنی امیه، از جمله عبدالله بن زبیر لقب کذاب را به مختار دادند. سپس دشمنان اهل بیت و کسانی که شیعه را به هر تهمتی متهم می سازند، مختار را کذاب، ساحر، مدعی نبوت و ... معرفی کردند.
در کتاب های رجالی اهل سنت، هرجا که نامی از این قهرمان ثار برده اند، از او با نام کذاب یاد کرده اند.
بنی امیه برای این کار تبلیغ زیادی کردند. به حدیث زیر توجه کنید:
«اعمش» که از محدثان عصر اموی است، می گوید: عبدالرحمان بن ابی لیلی که فقیه زمان حجاج بود، به وسیله ی حجاج دستگیر شد و حجاج به او گفت: «العن الکذابین؛ کذاب ها را لعنت کن!» و گفت: کذابین (نعوذبالله) علی(ع) و عبدالله زبیر و مختار هستند.
عبدالرحمان هنگامی که جانش را در خطر دید، چنین تقیه و توریه کرد و گفت: «خدا کذابین را لعنت کند!» سپس گفت: علی بن ابی طالب و عبدالله زبیر و مختار.
اعمش گوید: چون اسم ها را مرفوع خواند، مقصودش را دانستم.» 3
برای تذکر دوباره باید گفت ساحت مقدس مختار از این گونه تهمت ها بری است و هیچ یک از بزرگان شیعه او را سزاوار این لقب نمی دانند، بلکه این تهمت از ناحیه ی دشمن شیعه می باشد و ریشه در کتب اهل سنت دارد.
خیانت در حدیث
«ابن حجر» از علمای بزرگ سنی در کتاب الاصابه روایتی از صحیح مسلم نقل می کند که اسماء دختر ابوبکر از پیامبر روایت کرده است که فرمود:در طایفه ی ثقیف کذاب و فاسقی خواهد بود و اسماء شهادت داد که مقصود پیامبر مختار بوده است.
علمای اهل تسنن برای ترور شخصیت مختار به این حدیث تمسک کرده اند.
علامه ی مقرم در رد سخن ابن حجر می نویسد:
... هنگامی که به این روایت برخوردم، به شدت متحیر شدم، آن هم شهادت یک زن صحابی. به کتاب مسلم مراجعه کردم و حدیث را بررسی نمودم. دیدم ابن حجر با بی شرمی تمام دست به خیانتی در جعل حدیث زده است.
متوجه شدم که عداوت و کینه توزی دشمنان اهل بیت تا چه حد است و چگونه بزرگان ایشان برای اثبات عقیده ی باطل خود دست به هر خیانتی می زنند.
برای افشای این خیانت و عداوت، حدیث را عیناً از کتاب صحیح مسلم نقل می کنیم:
مسلم در کتاب صحیح (ج2، ص274) داستانی را درباره ی به دار کشیدن عبدالله بن زبیر نقل می کند و در پایان می گوید: حجاج بن یوسف، اسماء مادر عبدالله بن زبیر را خطاب قرار داد و گفت: دیدی با دشمن خدا چه کردم؟ اسماء گفت: رسول الله به ما فرمود: در ثقیف کذاب و مبیری خواهد بود.
اما کذاب، ما او را دیدیم و اما مبیر، گمان نمی کنم کسی غیر از تو باشد.
(بنده توضیح در مورد این حدیث و جعل آن توسط ابن حجر را به شما واگذار می کنم تا در بحث از آن استفاده کنید.)
تهمت دیگر ابن حجر
ابن حجر در الاصابه در شرح حال مختار می گوید: «مختار ابتدا عقیده ی خوارج را داشت و بعد مسلک زیدیه را اختیار کرد و سپس به شیعه گرایش پیدا کرد.»
این مورد نیز می تواند مورد بحث قرار گیرد: مختار کجا و زیدیه کجا؟
دو روایت از مسند احمد حنبل
از جمله علمای معروف اهل سنت که به مختار تهمت و افترا زده اند، امام فرقه ی حنبلی هاست. او احادیثی را با اسناد باطل از رواین دروغ پرداز درباره ی مختار آورده است که توجه شما را به آن جلب می کنیم:
او می نویسد: رفاعة بن شداد (از یاران نزدیک مختار) گفت: من بالای سر مختار ایستاده بودم و دروغگویی او برایم آشکار شد. تصمیم گرفتم با شمشیر او را بکشم که ناگهان حدیث رسول خدا(ص) به خاطرم آمد که فرمود: «هرگاه کسی مورد اعتماد کسی واقع شد، سپس او را بکشد، در روز قیامت پرچم غدر و خیانت به دست او می دهند.» از این روی از کشتن او صرف نظر کردم. 4
در جای دیگر احمد حنبل با اسناد خود می نویسد: رفاعه گفت: برمختار وارد شدم. او فرشی برایم پهن کرد و اشاره به فرش دیگری که در اتاق پهن بود کرد و گفت: اگر این جای برادرم جبرئیل نبود، تو را در آن جای می دادم.
رفاعه گوید: می خواستم بخاطر این سخن او را بکشم که یاد حدیث پیامبر افتادم که فرمود: «هر مومنی که اعتماد مومن دیگر را به خودش جلب کرد اگر او را بکشد، من از این قتل بری هستم.» و از کشتن او صرف نظر کردم.
اما...
بررسی دو روایت
در روایت اول دو نفر از راویان به چشم می خورند که بزرگان علم رجال اهل سنت نیز آن ها را قبول ندارند: 1. حماد بن سلمه و 2. عبدالملک بن عمیر
هر کس حالات این دو را در تهذیب التهذیب ابن حجر و میزان الاعتدال ذهبی ببیند، اعراض و روگردانی علمای رجال از این دو را درمی یابد.
علمای رجال عبدالملک را چنین توصیف کرده اند: رعایت در حفظ حدیث ندارد و احادیثی نقل می کند که از نظر متن و سند منحصر به خود اوست و احادیث عجیب و غریب فراوانی نقل کرده است.
در روایت دوم یکی از راویان آن «سدّی» است که بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت، او را به دروغگویی و تفسیر به رأی و ضعف محکوم کرده اند، مانند ابن معین، عقیلی، ابی حاتم، طبری، شعبی و لیث که بن حجر و ذهبی از آنان حدیث دارند.
جدای از ضعف سند، متن حدیث نیز متناقض می باشد چرا که در صدر حدیث مختار در ردیف مدعیان دروغین نبوت قرار گفته و در انتهای آن از او به وصف مومن یاد شده است.
(از دوستان مختارنامه ای میخوام که برای این هفته و این مطلب که بسیار هم مهم هست دلایل خودشون رو حتما بیان کنن. چون این دینی هست بر گردن ما که از ساحت مقدس مختار دفاع کنیم و تفکرات عده ای رو که هنوز مختار رو کذاب می شناسن عوض کنیم و یا لااقل تلنگری بهشون بزنیم.)
آنچه در قسمت بعد خواهید خواند...
بررسی روایات ذم و مدح مختار، صادره از اهل بیت(علیهم السلام)
برای دسترسی به منابع این نوشته به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

من به مقاومت خود تا شكست كامل دشمن ادامه خواهم داد ، اما بیعتم را از شما بر می دارم ، هر كس میخواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.