قاسم بن الحسن

http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/___imam_hasan_5/09_20090825_1551274369.jpg


نمیشد چشم بست بر این همه نامردی

و باز نام مسلمانی را یدک کشید

چه فرق میکند که چند ساله باشی

تو مسلمانی

و مسلمانی آداب دارد

مگر نه اینکه جدت محمد فرموده بود:

"کلکم راع و کلّکم مسؤول عن رعيّته"

و چه کسی از حسین عالم تر بر دین و واقف تر بر خطری که آنرا تهدید میکند؟

پدرت را با طلاپرستی لشکریان و قلت یاور،به صلح واداشته بودند

و حالا

به هزار حربه سکوت عمویت را میخواستند

شنیده بودی که جدت فرمود:

"هر کس سلطان ستمگري را ببينيد که حرام خدا را حلال مي شمارد و فرمان خدا را ناديده گرفته، با سنّت من مخالفت مي کند و با بندگان خدا به گناه و تعدّي رفتار مي نمايد، ولي به سخن يا به عمل بر او اعتراض نکند، بر خداوند حق است که او را به جايگاهش وارد سازد."

میدانستی که نه تنها بیعت

که حتی سکوت عمویت

مهر تاییدی است بر  تمام لاابالی گری های یزید و یزیدیان

حسین با سخن و عمل در مقابل ستمگر دوران خویش ایستاده بود

ستمگری که علنا جار میزد:

"بني هاشم در مملکت بازي نمودند؛ زيرا نه خبري آمده و نه وحيي نازل شده است!!!"

و چگونه این لشکر صف کشیده به طمع بهشت

این خطر را در نزدیکی شاهرگ دین، نمی بینند!

و تنها سدّ رسیدن به فردوس جاوید را حسین میدانند و بس!!!

که اگر حسین مانع بهشتی شدنشان بود

چه کسانی مهر بر دعوتنامه های بیشمار نشانده بودند؟

ثواب اگر آن بود

پس این صف آرایی به چه معناست؟

و اگر این است

که پاسخ آن مهرها با کیست؟

قاسم

برخیز

دیگر مجال اندیشیدن نیست

صدای چکاچک شمشیر

برای دشمنان سیه رو

اگرچه زهرگونه خواهد بود

اما برای تو

از عسل شیرین تر است

قصه ی مرگ

با قلم  شوق رسیدن به معبود ،به رنگ شهادت در میآید

پس درنگ نکن

که فرزند علی

برحق است



برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(29)


در بستر مرگ افتاده ام.

لحظات سختی را می گذرانم.

بدنم می سوزد و عرقی سرد بر چهره ام نشسته...

لحظه ای انگار همه جا نورانی می شود.

کسانی را بالای سر خود می بینم که تا کنون به زیبایی آنان به عمر خود ندیده ام.

سلام می دهند و تحیت می فرستند بر من...

نمیدانم چه می شود که به یکباره تمامی درد و الم از تنم خارج می شود.

به راحتی جان می دهم و به عالم برزخ می روم.

چه شد؟

یادم می آید روزی را برای حسین گریستم و پاداش گریه ی من این بوده...

پیامبر و ائمه، وعده داده بودند که گریه بر حسین را بی پاسخ نمی گذارند و در لحظه ی احتضار و در وادی برزخ و در صحنه های هولناک قیامت در کنارم خواهند بود.

با این تحیت دلم چنان شاد گشته که گویی تا روز رستاخیز برجای می ماند.

.

.

.

روز قیامت از راه می رسد.

روزی که جهنم شعله ور می گردد.

بهشتیان که آسوده اند و تکلیفشان مشخص...

خداوند هر لحظه به خازن جهنم دستور هولناکی می دهد.

چه کسی می تواند دستمان را بگیرد؟

به دامان چه کسی چنگ بزنیم.

در ذهنم می آید که زائر یک روز بارانی در صحن اباعبدالله بوده ام.

قبل از بیان این زیارت، پیامبر را می بینم که به سویم می آید.

دستم را گرفته و با خود می برد.

تا قبل از دیدن پیامبر تمام بدنم رعشه داشت و اینک با خیالی آسوده نزد قادر متعال حاضر می شوم.

پیامبر می فرماید: این شخص زائر خون تو بوده و من سوگند یاد کرده ام که هر کس زائر حسین باشد او را از سختی های محشر نجات دهم.

دستور مهربانانه ی خدا مرا به وجد می آورد.

حکم بهشتی شدنم را می گیرم.

نگاهی به صحنه ی محشر می اندازم.

تعداد جهنمیان زیاد است.

بانویی گرانقدر به همراه پیامبر عزیزمان چنان دست افراد را می گیرند که گویی از ابتدا بهشتی بوده اند.

مانند دانه ی های از هم پاشیده شده ی یک تسبیح، زائران و گریه کنندگان بر ارباب بی کفن را پیدا کرده و در یک ریسه جمع می کنند.

این بانو چرا قدش کمانی است؟!

شادمان با حکم بهشتی شدنم به سوی درب بهشت می روم.

روی دری نوشته باب الحسین...

میخواهم وارد شوم که در گوشه ای از صحنه ی محشر می بینم عده ی زیادی دور اربابم را گرفته اند و با او به صحبت نشسته اند.

من هم می روم تا روی ماه اربابم را ببینم.

آنقدر محو تماشای حسین و سخنان گهربارش شده ایم که حوریان بهشتی را نیز نمی بینیم و دلمان نمی خواهد وارد بهشت شویم.

بهشت ما دیدن روی حسین است.

کجا برویم که از کنار حسین نشستن بهتر باشد؟

 

ای فدایی حسین!

روزی خواهیم مرد.

دستمان از این دنیا کوتاه می شود.

ما می مانیم و کوله باری از گناهان ریز و درشت...

بیا از هم اکنون ذخیره ی لحظات احتضار و سختی های برزخ و صحنه ی محشر را در توشه ی آخرتمان، پر کنیم.

فرصت را غنیمت بشماریم.

اندکی دیگر مانده به محرم برسیم.

شاید عمرمان کوتاه تر از رسیدن به محرم باشد.

مگر نه اینکه می گوییم:

کل یوم عاشورا و کل ارض کرببلا؟!

پس همین امروز عاشوراست.

توشه ات را برگیر...

عاشورا نزدیک است...



برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(28)


باب رحمت حسین را بازگو می کنیم.

همانی که اگر قرار باشد نامه ی اعمالمان را به دست چپ بدهند، به واسطه ی رحمت بر او، بر ما عنایت ویژه ای کرده و کارنامه امان را در دست راست خویش خواهیم دید.

عمر ما بسی کوتاه است و عمل به دستورات تکلیفی و فرمان های ارشادی برایمان سخت...

حتی گاهی کاهلی می کنیم.

نتیجه اش گرفتاری در مصائب دنیوی و اخروی است.

می دانی خداوند در صحیفه ای که در بین ائمه دست به دست چرخیده، به حسین چه فرمانی داده؟

من برایت می گویم:

.......

ادامه نوشته

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(27)


۩ وَضَعَ اللهُ یَدَهُ عَلی رَاس الحسین ۩

چه چیزی از این بالاتر میخواهی؟

دست خدا بر سر حسین نهاده شده...

همان سری که بر سنان بالا رفت و چون خورشیدی درخشان می تابید.

این لطف خداوند را چگونه می شود تعبیر کرد؟

آیا جز این می توان گفت که خداوند نهایت رحمتش را بر حسین ارزانی داشته؟

همان رحمتی که قسمی توسط ارباب و قسمی دیگر را خداوند در حقش روا داشت.

حسین ما، با آن تقرب ویژه ای که به خداوند داشت خود کسب رحمت نمود.

می پرسی کدام رحمت را می گویم؟

همان امامتی را می گویم که در نسلش قرار داده شد.

نوشیدن جام بلا در عالم ملکوت، رحمتی برایش در پی داشت که بدون نوشیدنش به آن دست نمی یافت.

خداوند نیز رحمت را بر حسین ارزانی داشته...

فراوان گفته ایم از الطاف خداوند به حسین...

از شفای تربت و قبه ی مستجاب کننده ی دعایش تا حال که می خواهم بگویم خداوند حسین را عامل فیض رسانی به بندگانش قرار داده...

آری...

من و تو گناه می کنیم.

در امر دین کوتاهی می نماییم.

اما خداوند برای اشکی که در راه حسین می ریزیم فیض عظیمی به ما می دهد.

می دانی یعنی چه؟

یعنی حسین دلیل اصلی رحمت پروردگار است.

شاید بگویی خداوند فرموده: محمد رحمتی است برای عالمیان...

آری...

اما مگر نه اینکه رب جهانیان حسین را پاره ای از پیامبر قرار داد و پیامبر نیز فرمود: «حسین منی و انا من حسین»؟

مگر نه اینکه حسین از دست پیامبر تغذیه نمود و و جودش از وجود پیامبر پرورش یافت؟

حسین، نور دیده ی پیامبر رحمت و پرده ی میان دو دیده ی پیامبر رحمت است.

جایگاه نشستن او روی سینه ی پیامبر رحمت است.

عفو و رحمت از درگاه حسین می جویی چرا که هر کس بر حسین رحمت ورزد در زمره ی رحمت شدگان قرار خواهد گرفت.

می پرسی چگونه بر حسین رحمت کنی؟

انا قتیل العبرات...

شاید اگر قرار باشد نامه ی اعمالمان را به دست چپ بگیریم، قطره ای اشک بر حسین رحمتی باشد برایمان...

 

ای فدایی حسین!

دست خدا بر سر حسین است.

سری به نیزه بلند است در برابر زینب...

چگونه توانستند چنین سری را به نیزه کنند؟

تعبیر می کنم این جمله ای را که آتشم زده و با دلم می گویم:

گویی خالق را اشتیاقی به مخلوقی بوده به نام حسین...

او را از تمام مخلوقاتش بیشتر دوست داشته...

مهر و محبت و رحمتش را بر او بیشتر ارزانی داشته و الحق که این مخلوق حق خداوند را ادا نموده و با این کارش خالق را بیشتر مجذوب خود کرده...

اکنون راس چنین مخلوقی را که عشق خالق است بر نیزه زده اند...

خداوند بلند مرتبه است ولیکن با زبان احساس می گویم و میدانم که سرزنش خواهم شد:

اگر تو با دست خود چیزی را بسازی و نهایت عشقت باشد و آن را به گونه ای از دست بدهی، چه حسی خواهی داشت؟

حال ببین خداوند حسین را نظاره می کند که چگونه مورد بی مهری کافران قرار گرفته و با چه وضعی به او و خاندانش هجوم برده اند و چه جسارت ها به جسم او نموده اند.

و کشتند او را به طریقه ی صبر...

حال شاید درک کنی که چرا می خوانند:

دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش

زیرا که خدا نیز عزادار حسین است

عاشورا نزدیک است...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(26)



از تربت حسین گفتیم و شنیدیم.

اما مگر تمامی دارد الطاف خداوند که در این تربت نهان شده؟

ورود تو به کربلا و نزدیک شدن به تربت حسین برابر است با دست زدن به خاکی که تمامی انبیا و ملائکه آن را مسح نموده اند.

هر فرشته ای که نزد پیامبر آمده، با خود این خاک را برداشته و هر پیامبری که وارد این سرزمین گشته، این خاک را بوئیده و با آن مسح نموده...

شاید بتوان گفت: کربلا جایگاه تمامی پیامبران تا روز قیامت است.

عجیب ترین لطف خداوند بر این تربت، تو را نیز به حیرت و تحسین برمی انگیزد.

رب العالمین چنین مقدر فرموده که هر حرمت شکنی بر این تربت پاک دست درازی نماید و حرمت آن را هتک کند، همان شخص و یا دیگری، به بزرگداشت و احترام آن تربت برخیزد.

کربلا رفته ها در این هنگامه باید قضاوت کنند.

بارها شنیده و خوانده اید و دیده اید که چگونه این تربت پاک را مورد هجوم وحشیانه قرار داده اند.

از آب بستن و شخم زدن گرفته تا این حملات اخیر وهابیون...

شما که دیده اید، از شما می پرسم:

کربلا را چگونه یافتید؟

آیا ویرانه ای بود که چشم انداز ظاهری اش برایت آزاردهنده بود و یا بهشتی را مانند بود که هیچ گاه قدرت وصفش را نداری؟

از این هتک حرمت ها و بزرگداشت های تربت که بگذریم، مگر نه آن است که حسین را دشمنش بزرگ می شمرد؟

معاویه در نامه اش به یزید سفارش نمود احترام حسین را نگاه دارد.

ولید که انتخاب شده بود برای قتل حسین گفت: پناه می برم به خدا از کشتن حسین...

عمر بن سعد شعری سرود به این مضمون:

آیا حکومت ری را وانهم در حالی که آرزوی من است و یا اینکه دست به گناه آلایم و حسین را بکشم در حالی که کشتن حسین آتشی را در پی دارد که زبانه می کشد و گرداگردش مانعی نیست...

شمر در وصف حسین در روز عاشورا گفت: همانا حسین هماوردی بزرگوار است که کشته شدن به دست او ننگ نیست.

دیگری می گفت: تو را می کشم و می دانم که پروردگار دشمن سرسخت من خواهد شد.

شخصی که سر ارباب را به مجلس ابن زیاد آورد گفت: من کسی را کشتم که از حیث پدر و مادر بهترین است و خود نیز بهترین مردمان بود.

اتفاقات مجلس یزید را که همه شنیده اید.

خیزران می زد لیکن از جهتی حسین را می ستود.

آری...

حرمت حسین را یزیدیان شکستند و عجیب تر اینکه همان یزیدیان حسین را گرامی داشتند.

لیکن...

وای از این همه حماقت، جهالت و شاید بهتر است بگویم عداوت...

هنوز که سالیان سال می گذرد و می خواهم حسین را بشناسم، در جواب یک سوال مانده ام.

چرا آنها که می دانستند برابر حسین ایستادن مساوی با خشم خداوند است، و آنها که می دانستند حسین کیست، دست به کشتن او زدند؟

کسانی هستند که در جوابم می گویند: حب خلافت، دشمنی با علی...

باشد، قبول...

پس چرا بعد از کشتن حسین چنین و چنان کرده و مثله اش نمودند؟

نه تنها حسین را که تمامی شهدای دشت نینوا را...

چرا خاندانش را به اسارت گرفته و دخترکان را تازیانه نواختند و تا جایی جسارت کردند و سخت گرفتند که رقیه ی حسین در شام به شهادت رسید؟

نمی توانم قبول کنم که این عداوت تنها برای حب خلافت بوده و یا حتی دشمنی با امیرالمومنین...

این نامردمان کسی را کشتند که هر خوراکی که از بهشت برای پیامبر و علی و فاطمه و حسن می آمد به درخواست او بود.

این بی خردان کسی را مثله نمودند که پیراهنش از کُرک پر جبرئیل بود.

آه...

پیراهن را از تنش بیرون کشیدند.

کهنه پیراهنی را پوشیده بود.

به دست خود آن را پاره پاره نموده بود بلکه در آن رغبتی ننمایند.

رحم بر آن پاره پیراهن نکردند.

وقاحت تا بدانجا پیش رفت که حتی می خواستند از حسین کشف عورت نمایند که به اذن خداوند ستار، عامل این کار از دو دست فلج شد.

اما بهتر است بدانی خداوند، عزیزش را در بیابان کربلا پیراهنی پوشاند.

از همان جامه های بهشتی...

بعدها برایت بیشتر خواهم گفت.

 

ای فدایی حسین!

اگر تربت حسین را به همراه داری، آن را گرامی بدار.

یادت هست گفته بودم ذره ای از حسین در وجود تمامی موجودات هست؟

با این تربتی که داری نه تنها در وجودت بلکه در کنارت نیز با حسین خواهی بود.

گاهی اوقات شاید نتوان به آن ذره ی حسینی وجودت برسی اما نگاه به این تربت تو را ببرد به همانجایی که مشتاقش هستی.

کربلا رفته ها!

بیایید امروز در نماز مغرب که مزین گشته بر نام حسین دعا کنیم.

دعا کنیم تا تمامی کربلا نرفته ها به آرزویشان برسند.

ببینند آنچه را که ما دیدیم.

و همگی دلسوخته شویم.

عاشورا نزدیک است...

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(25)


گر کربلا نبود،زمین عزتی نداشت

دیر و کنشت و صومعه هم، حرمتی نداشت

روزی که آدم از غم ارباب گریه کرد

دیگر به باغ های جنان رغبتی نداشت

 

زمانش رسید!

هنگامه ی عشقبازی با زمین و تربت ارباب...

مگر می شود از ارباب و ویژگی هایش بگوییم و از ویژگی های بارگاه و تربتش نگوییم؟!

این تربت حسین است که بر کعبه برتری یافته...

این تربت حسین است که هزاران سال پیش از آفرینش کعبه، آفریده شده...

این تربت حسین است که وجودش با نور وجودی ارباب، موجود گشته؛ پیش از آفرینش هر موجودی...

این تربت حسین است که چشمه ای خواهد شد از چشمه های بهشت...

زمین به سختی می لرزد و کوه ها در هم می شکنند.

این قیامت است که برپا شده و زمین از هم می پاشد.

در این میان، سرزمین عشق و جنون، خاک کربلا، بالا می رود تا باغی از باغ های جنت الاعلاء گردد.

آه، خدای من!

چقدر رویایی است که زائر حسین باشی در بهشت...

این پاداش کدامین عمل است که خداوند به ما عطا کرده؟!

دلم برای روزی که دیدگانم به بارگاه حسین روشن نشوند، می لرزید؛ اما اکنون شادمان از این فرخنده روزی هستم که خداوند رزق عاشقان خونش کرده، چرا که حسین نیست مگر خون خدا...

تسبیح تربت را به دست می گیرم.

ذکرش هفتاد برابر دیگر تسبیح هاست؛ گرداندن این تسبیح، بدون گفتن ذکر، پاداش ذکر گفتن دارد.

این تربت حسین است که سجده بر آن، حجاب های هفتگانه را می درد و نوری از محل سجده تا هفت لایه از زمین را روشن می کند.

خاک کوی حسین شفاست.

تربت ارباب را کنارم گذاشته ام و برایت می نویسم.

روز عاشورا به چشم دیدم چگونه رنگش دگرگون شد.

روزهای سختی که می شود، نگاهی به این تربت مقدس که می اندازم، غم خود را فراموش می کنم.

نمی دانم گیرایی این خاک در چیست.

با نظاره بر این تربت، دلم آرام می گیرد هنگامی که از دوری کربلا در وجودم غمی نهفته می شود.

حمل این تربت پاک، در مصونیت از خطر و بلا موثر است.

دلم می لرزد!

به روی این تربت بود که دخترکان از گوش هایشان خون جاری بود و پاهایشان آبله زد.

چه کسی دلش می آید تربت آقایش را کنار مال دنیا بگذارد، اگرچه بنابر روایات، باعث رونق کار و تجارت می گردد، لیکن دیدگاه من این است که حسین برای قلب و روح و جان است و لاغیر...

این تربت حسین است که با آن کام کودکان را برمی دارند.

نمی دانم آن روزی که فرزندی از حسین در کربلا متولد گشت ارباب کامش را با تربت برداشت یا نه...

شاید اصلا به آن مرحله هم نرسید.

نپرس چرا؛ که داغ داستان این کودک به مراتب سوزناک تر از علی اصغر است.

این چه تربت مقدسی است که حتی موجب امان برای میت هم می شود؟

از تولد تا مرگ با حسین بودن چه زیباست.

در کربلا مردن، افتخاری بس بزرگ است که نصیب هر کسی نمی شود.

و چه سعادتی است دفن شدن در زمینی که میتش بدون حسابرسی داخل بهشت می گردد.

و این تربت مقدس است که هدیه ی درخواست شده از سوی حوریان بهشتی است.

چرا چنین نباشد وقتی پیش از شهادت حسین، در این زمین، دویست پیامبر و دویست جانشین پیامبر و دویست تن از نوادگان آن ها به شهادت رسیده و در آن دفن شده اند.

...

دست و دلم می لرزد و نمی توانم تربت کنار دستم را بالا بیاورم.

بوییدنش اشک از دیدگان پیامبر و حسین جاری کرده و گویا بوییدن این تربت پاک، یکی از علل گریه است بر حسین...

کربلا سرزمینی حزن انگیز است و آدمی با تمام وجود غم را در این سرزمین حس می کند.

نقطه ی اوج حزن در کربلا، هنگامه ای است که نزدیک قبر حسین می شوی و با حزن و اندوه پایین پای حسین را می نگری.

جوان از دست داده ها خوب این داغ را می فهمند و خوب این حزن را درک می کنند.

نگاه تو به قبر فرزند ارباب، لطف و مهرورزی به اوست.

و آیا تو نیز حاضری بر حسین لطف نمایی و مهر بورزی؟!

 

ای فدایی حسین!

این زمین کربلاست و این تو...

میلادت را با آن متبرک کردی.

زندگیت را با آن به ذکر مشغول بودی.

مرگت را با آن راحت نمودی.

این زمین برای من و تو امن و آرام است.

برای من و تو تبرک جستن به خاکش شفاست.

امان از آن لحظه ای که به روی این تربت، با چکمه سینه ی ارباب را لگدمال کردند.

صورت مبارکش را به روی این خاک انداختند و محاسنش را خاک آلود کردند، که از خاک و خونی که با هم مخلوط شد، صورت همچون ماه حسین گل آلود گشت.

ای گونه ی به خاک آلوده...

ای صورت به خون خضاب شده...

ای حسین...

ای حسین...

عاشورا نزدیک است...

ادامه دارد...


برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(24)


عدد هجده تو را به کجا می برد؟

خوب دقت کن.

آری...

تعداد شهدای بنی هاشم...

امروز برایت به همین تعداد، از ویژ گی هایی خواهم گفت که خداوند از هنگام بارداری دخت رسول الله، به او ارزانی داشت.

یک: گفته بودیم پیامبر نور و است و علی نور است و فاطمه نور است و حسنین نیز...

و گفته بودیم سر منشأ این نور چیست و از کجاست.

ببین عنایت پروردگار را...

زهرا نور است ولی به هنگام بارداری حسین می فرمود: در شب تاریک نیازی به چراغ نداشتم؛ و پیامبر به او می فرمود:فروغ خاصی در چهره ات مشاهده می شود؛ و نیز بانوی دو عالم می فرمود: در دوران بارداری به حسین صدای تقدیس و تسبیح از او می شنیدم و به هنگام خواب، دو شخصیت نورانی بر من دعا می خواندند.

دو: هر کودکی از این خاندان متولد گشت، خداوند به وسیله ی فرشتگان، میلادش را تبریک و تهنیت می گفت؛ اما این فقط مخصوص حسین است که خداوند با پنج وحی، ولادتش را تبریک گفت.

پروردگار به رضوان، کلید دار بهشت، وحی فرمود که این زیبایی که در بهشت از این پس پدیدار گشته به سبب میلاد حسین است.

به حوریان بهشتی وحی فرمود که خود را به زیباترین زیبایی ها بیارایید و به سبب میلاد سبط رسول، به دیدار یکدیگر روید.

به فرشتگان وحی فرمود که به سبب میلاد حسین، صف کشیده و صدای خود را به ندای سبحان الله و الحمد الله و الله اکبر بلند کنید.

به جبرئیل وحی فرمود به سبب میلاد حسین، نزد پیامبر رفته و او را تهنیت گوید.

و برای بار دوم به جبرئیل وحی فرمود با هزاران گروه از فرشتگان، با بیشترین تشریفات، نزد پیامبر رفته و این تولد را به او تبریک بگویند.

سه: تا کنون با خود اندیشیده ای که نام فرزندت را بر چه معیار و اساسی انتخاب کنی؟

فاطمه از علی پیشی نگرفت؛ علی از پیامبر؛ و پیامبر از خدا...

خداوند نیز این مولود را محترم شمرد و خود نام حسین را بر او نهاد.

چهار: سوگواری بر اباعبدالله، از ابتدای خلقت تا قیام قیامت ادامه دارد.

چنان که در تولد آن حضرت، خداوند به جبرئیل فرمود: بعد از رساندن تبریک، پیامبر را به سبب کشته شدن فرزندش تسلیت بگو.

با خود می گویم: چه میلاد غم انگیزی...

مانند زمانی می ماند که می خواهی بخندی اما غمی در سینه داری که مانع می شود.

پنج: قابله ی حسین نیز تنها مختص اوست و این از عنایات الهی به ارباب است که حوریه ای بهشتی را که برتر از همه ی حوریان بود، با همراهی عده ای دیگر به سوی دخت رسول الله فرستاد.

شش: شفای دل های ما، تربت یار است و چه احترام زیبایی به گاهواره ی حسین عطا شد که شفای دل فطرس پناه بردن به گاهواره ی او بود.

هفت: زهرا(س) به خواب رفته بود که علی(ع) آمد.

گهواره ی حسین تکان می خورد.

خداوند از احترام به گهواره ی حسین هم دریغ نکرد و میکائیل و فرشتگان دیگر را مسئول تکان دادن آن قرار داده بود.

هشت: چه زیباست نوای لالایی گوش نوازی که کودکان را مست خواب می کند و چه زیباتر است برای کودک علی(ع)...

او تنها کسی بود که جبرائیل به اذن خداوند برایش لالایی می خواند.

نه: انس به شیر مادر، در همه ی کودکان وجود دارد اما نمی دانم این کدامین شرافت بود که حسین از انگشت پیامبر، تغذیه می نمود.

این منتهای وراثت مستقیم از بهترین انسان روی زمین است.

ده: جامه ی زیبایی به حسین ارزانی داشته اند.

پیراهنی از پر جبرائیل...

هدیه ای که خداوند به اربابمان عطا کرد و پیامبر به دست مبارک خویش، بر تن حسین نمود.

آه...

اکنون به یاد آن پیراهنی افتادم که...

یازده: در این دنیا، هیچ قبری قبل از دفن صاحبش زیارت نشده مگر قبر حسین...

و این احترام خاصی است که تمامی انبیا، از آدم تا خاتم، قبر پاک او را قبل از شهادتش زیارت نمودند.

دوازده: انا قتیل العبرات...

این را در ذهنت نگه دار تا روزی برایت بگویم خداوند چگونه بر اشک دیدگان حسین، احترام ویژه ای قرار داد.

سیزده: در آسمان ها و به دست فرشتگان شیشه ای خونین وجود دارد و این خون همان خونی است که فرشتگان در روز عاشورا از قتله گاه حسین با خود برداشتند و این تنها مخصوص ارباب ماست و بس...

چهارده: باز هم می گویم که حسین ما قتیل العبرات است؛ نه تنها خداوند به اشک او شرافت داد، بلکه بر اشک عزادارانش نیز شرافتی عطا نموده که تنها مختص اوست.

یادتان می آید برایتان گفته بودم از آمیخته شدن قطرات اشک هایی که برای حسین می ریزیم با آب حیات؟

پانزده: به مسیر این اشک ها نیز عزتی عنایت شده که غم و اندوه و خواری و ذلت را از آن مسیر دور می کنند.

شانزده: ارزش خاصی برای مجالسی که بر حسین گرفته می شود، از سوی خداوند ارزانی شده که آن نیز بخش خاص خودش را می خواهد برای بیان...

هفده: شفاعتگری دو جایگاه دارد که هر دو جایگاه به حسین ارزانی داشته شده...

شفاعت به هنگام تولد از فرشتگان و شفاعت در قیامت از انسان ها...

هجده: خداوند احترام خاصی به تربت حسین و مکان قبر او عطا فرمود که از بیست و پنج متری تا چهار فرسخی آن، به نسبت نزدیکی به قبر پاک آن حضرت، فضیلت خاصی نهاده شده است. همان گونه که ارباب فرمود:خداوند این نقطه از زمین را به هنگام آفرینش و گسترش زمین، برای خود برگزید و برای آن ویژگی هایی قرار داد.

پرداختن به ویژگی های زمین کربلا بماند برای دل نوشته ی بعدی...

اما اکنون به تک تک این هجده ویژ گی با چشم دیگری بنگریم:

یک: به اذعان آن شغالان بی حیا، هرچه کار بر ارباب سخت تر می شد و حلقه ی محاصره تنگ تر می گشت، نور چهره ی ارباب، از پس آن همه زخم و خون، نمایان تر می شد.

دو: به هنگام شهادت، فوج فوج فرشتگان می آمدند؛ این بار نه برای تبریک، بلکه به سبب آشفتگی از شهادت حسین...

سه: همانگونه که نام حسین را پروردگار عالمیان بر او نهاد، برای قبض روحش نیز خود اقدام کرد.

چهار: این لطف تنها برای حسین است که در هر لحظه ای از زندگی دنیوی و اخروی، بر حسین سوگواری می شود، حتی به هنگام تلقین که می خوانیم: و حسین شهید بکربلا امامی...

پنج: از غم علی اصغر، چنان عرصه بر حسین تنگ شد که ندا آمد او را به ما بسپار که در بهشت توسط حوریه ای بهشتی از او نگهداری خواهد شد.

شش: هرگاه دلت به دنبال شفاست، حریم ارباب دوای دردت می شود.

هفت: در این باب چه می توانم بگویم جز:

اگر گهواره را پس داده بودند

دلش خوش بود با طفل خیالی

هشت: ای کاش جبرئیل بود تا کودک رباب از صدای دل انگیز لالایی خواندنش، در آن غوغا، لحظه ای چشم بر هم می گذاشت.

نه: زبان آن کسی که از انگشت پیامبر تغذیه می نمود، چنان خشک شده که بی اراده در دهان می چرخد و آن چنان زخم شده که ...

ده: آمدم از پیراهن حسین بگویم. چه گروه پست فطرتی که حتی به لباس تکه تکه شده ای هم رحم نکردند و چگونه توانستند ستر و پوشش را از بدن ارباب برگیرند؟

یازده: سال های سال در پی محو آثار قبر حسین برآمدند و اکنون نیز فرقه ی وهابیت در صدد این هستند تا آن را از بین ببرند، لیکن... هیهات، هیهات...

دوازده: مگر می شود تنها فرزندت اشک بریزد و تو دلت نسوزد و حال آن که حسین دردانه ی خداوند است و ثارالله...

سیزده: اگرچه فرشتگان شیشه ای از خون حسین را در آسمان با خود دارند اما تو نیز به هنگام غروب آفتاب به آسمان نگاه کن؛ این سرخی که می بینی بعد از آن در آسمان پدیدار شد که در عاشورای سال شصت و یک، حسین خونی را که از سینه اش فوران می کرد به آسمان پاشید.

چهارده: کاش اشک های ما باران بود برای آن زمانی که ارباب و خاندانش از تشنگی جگرشان می سوخت.

پانزده: کدام چشمی است که بر حسین بگرید و زهرا آن را از غم نرهاند؟

شانزده: چقدر دلم تنگ محرم شده...

هفده: کارهایت را ارزیابی کن؛ آیا من و تو نیز شامل شفاعتگری حسین می شویم؟

هجده: چقدر در کربلا معجزه دیده ای و آن زمین چگونه ویژگی هایش را به تو نشان داده...؟

 

ای فدایی حسین!

این بار حرفی ندارم تا با تو بگویم.

این بار تلنگری نیست که بر خودمان بزنیم؛ چه بسا تمام حرف هایی که در این باب بیان شد، خود تلنگری بود و حرفی برای من باقی نمانده...

اگر دلت یاری کرد، برایم از لایق بودن یا نبودنت برای شفاعتگری حسین بگو...

برایم از معجزاتی بگو که در کربلا مشاهده کردی...

و این را بدان!

ای کربلا رفته و ای کربلا نرفته...

کل یوم عاشورا و کل ارض کرببلا...

عاشورا نزدیک است...

ادامه دارد...


برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(23)



پروردگار عالمیان، دنیا را برای مقربانش قرار نداده...

این حدیث را بارها شنیده ای که دنیا بهشت کافر و جهنم مومن است و آخرت جهنم کافر و بهشت مومن؟

اما خالق یکتا از این دنیای فانی سه نعمت را به حسین ارزانی داشته...

شاید بگویی مگر حسین مقرب درگاه خداوند نیست؟

چرا...

لیکن این سه نعمت به سبب آن است که سپاه ملعونین آن ها را از حسین بازداشتند و خداوند آن ها را مختص حسین قرار داد.

علی اصغر به روی دستان مبارک سبط رسول الله در حال پر پر شدن بود.

سیرابش کردند با سه شعبه...

شنیده ام تیرها به زهر آغشته بوده...

مانده ام به انصاف حرمله...

مگر گلوی این نوزاد چقدر است و مگر سه شعبه ی بی زهر کفایت سفیدی زیر گلوی اصغر را نمی کرد؟

بد طینتان، اربابمان را در صحرایی خشک و بی آب وعلف به خاک و خون کشیدند.

اما اکنون به کربلا نظری بینداز.

آبادانی آن چنان در کربلا موج می زند که گویی از ابتدا همین گونه بوده است.

و این عطای خداوند است به دردانه اش، حسین...

و می خواهم برایت بگویم که به اذن الهی، در هیچ برهه ای از تاریخ این آباد کردن و آبادانی از بین نخواهد رفت و همچنان عاشقان کوی حسین، در پی ساخت و ساز این بارگاه خواهند بود تا روز رستاخیز، ان شاالله...

برویم به ایام محرم...

مسیحی و ارمنی و شیعه و سنی و ... صف به صف ایستاده اند با ظرف هایی که به دست دارند.

دانه برنجی کفایتشان می کند.

نذر ارباب، غذا می دهند.

نذر عباس، سقاخانه می زنند.

ارمنی ها شیر نذر علی اصغر می دهند.

نذر رقیه ی سه ساله، گوشواره از گوش دخترکان خود برمی گیرند و برای بازسازی حرمین اهدا می کنند.

آه...

گوش و گوشواره...

 

ای فدایی حسین!

اربابمان تشنه و گرسنه و در دشتی تفتیده در قتله گاه ...

الحق که اکنون تو در کربلا نه تشنه می مانی و نه گرسنه و نه دشتی تفتیده را می نگری، بلکه از الطاف اعطایی به خداوند برای حسین و بارگاهش، چنان آسوده خاطر در کربلا قدم می نهی که آب در دلت هم تکان نمی خورد.

بیا و عهد ببند.

فقط یک عاشورا آب نوشیدن را برای خودت منع کن.

فقط یک عاشورا گرسنه بمان.

و فقط یک عاشورا با پاهای برهنه بر روی همین زمین هایی که خس و خاشاک و خار مغیلان که هیچ، خار هم ندارند راه برو.

مگر رقیه راه نرفت.

چطور می شود یک دختر سه ساله می تواند آب نخورد و گرسنه بماند و از پاهایش خون جاری شود، اما من و تو نمی توانیم؟!

عاشورای 1434 را برای خودت چون عاشورای 61 کن.

شاید بعد از آن، سال ها برای رقیه اشک بریزی.

عاشورا نزدیک است...

ادامه دارد...

برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.

در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

اطلاعیه ی بازدید از شهرک مختارنامه


سلام و عرض خیرمقدم به شما دوستان عزیز

بدینوسیله به اطلاع می رساند با پیگیری های دوستان و خانم فلاح مدیر محترم سایت مختارنامه، قرار بر این شده است که بازدیدی از شهرک مختارنامه واقع در احمدآباد مستوفی به عمل آید.

پیشنهاد ما برای تاریخ و ساعت این بازدید، جمعه 14 بهمن ماه سال 1390 ساعت 10 صبح می باشد.

لذا به اطلاع می رسد دوستانی که تمایل به بازدید دارند از طریق این وبلاگ و یا پست الکترونیکی mir_hosna@yahoo.com آمادگی خود را برای این بازدید اعلام کنند.

تبصره 1: این تاریخ پیشنهادی ماست و تا چند روز آینده تاریخ قطعی اعلام خواهد شد.

تبصره 2: در صورتی که در روز بازدید مشکل آب و هوایی وجود داشته باشد، بازدید لغو خواهد شد.

تبصره 3: یک ساعت زودتر از ساعت مقرر شده تمامی دوستانی که اعلام آمادگی نموده اند باید در میدان آزادی حضور پیدا کنند که مکان قرار نیز متعاقبا اعلام خواهد شد.

تبصره 4: به دلیل گرفتن مجوز برای گروه مختارنامه ای ها، همگی دوستان موظفند در مکان ملاقات حضور به هم رسانند و با هم به سمت شهرک حرکت کنند چرا که مجوز انفرادی صادر نمی شود.

التماس دعا

خرافه ای به نام کوبیدن درب هفت مسجد!!!


سال های گذشته خرافه ای در بین مردم قد علم کرد که بعد از پایان ماه صفر، چند ساعت قبل از نماز صبح اولین روز ربیع الاول، باید درب هفت مسجد به شکرانه ی پایان گرفتن دو ماه عزاداری و حزن آل محمد(ص) کوبیده شود!!!

مبنای این خرافه حدیثی فاقد سند معتبر از پیامبر(ص) است که: "من بشرنی بخروج صفر فله الجنة" یعنی هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او می دهم.

هر سال نیز به این خرافه دامن زده می شود. سال اول فقط کوبیدن درب هفت مسجد به دلیل صله گرفتن از حضرت زهرا(س)، سال دوم پخش نذورات، سال سوم اشک و گریه و ...، و اکنون می بینیم که حتی گفته می شود بعد از کوبیدن درب هفت مسجد، در آخرین مسجد توقف کرده و دعای توسل خوانده شود.

این اعمال نه تنها نشانه ی دین داری نیست بلکه بدعتی در دین است و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است؛ چرا که در این باب از ناحیه ی ائمه ی اطهار(علیهم السلام) روایتی صادر نشده است.

جای بسی تاسف است که در چنین مواقعی مردم به جای رجوع به علما و مراجع، تسلیم عده ای فرصت طلب می شوند.

اکنون به نظرات دو تن از مراجع در این رابطه نگاهی می اندازیم:

آیت الله العظمی خامنه ای در مورد استناد روایی این عمل فرموده اند: «این عمل مستند روائی ندارد، و شیوه ی قابل تأیید نیست، اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجت از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه ی عمل به نحو یاد شده است، آقایان علماء اعلام دامت افاضاتهم و مؤمنین ایدهم الله تعالی با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایی که چه بسا ممکن است منتهی به وهن مذهب گردد جلوگیری نمایند».

آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی نیز در این باب گفته اند: «با توجه به اینکه این عمل در روایات معصومین(ع) وارد نشده است، انجام آن به عنوان یک عمل مستحب شرعی جایز نیست و سزاوار است ائمه محترم جماعات مردم را به سوی مراسم و توسلاتی دعوت کنند که در روایات معصومین(ع) وارد شده است و گرنه ممکن است افراد منحرف برای وهن مذهب هر روز امر تازه‌ای اختراع کنند و ناآگاهان را به سوی آن دعوت کنند».

آداب آخر ماه صفر و اول ماه ربیع الاول

درباره آداب خروج از ماه صفر و حلول ماه ربیع‌الاول باید گفت که در روایات اسلامی و اعمال مستحبی این ماه در مفاتیح‌الجنان آداب خاصی برای این امر ذکر نشده و تنها به ذکر اعمال شب اول ماه بسنده شده است.

ولی در برخی روایات، اقامه نماز شکر به شکرانه اقامه دو ماه عزاداری و عبادت، روزه گرفتن، صدقه دادن، کمک به مستمندان و قرائت زیارت پیامبر(ص) و امیرالمومنین علی(ع) در ابتدای این ماه توصیه شده است.


حلول ماه ربیع الاول بر تمامی عزاداران حسینی مبارک

التماس دعا

باور...


باور نمی کنم که رسیدم کنار تو

باور نمی کنم من وخاک دیار تو؟

یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم

یک اربعین گذشت وشدم همجوار تو

یک اربعین اسیر بلایم بلای عشق

یک اربعین دچار فراقم دچار تو

یک اربعین دویده ام و زخم دیده ام

دنبال ناله های یتیمان زار تو

یک اربعین به گریه ی من خنده کرده اند

لب های قاتلان تو و نیزه دار تو

یک اربعین به روی سرم شعله ریختند

با چادری که سوخت رسیدم کنار تو

مثل رباب مثل همه تار گشته اند

چشمان خسته ی من چشم انتظار تو

روز تولدم که زدم خنده در برت

باور نداشتم که شوم سوگوار تو

با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند

با سنگ و تازیانه مرا داغدار تو

یادم نمی رود به لبت آب آب بود

یادم نمی رود بدن نیزه زار تو

حالا سرت کجاست که بالای سر روم

گریم برای زخم تن بی شمار تو

یک مشت خاک روی تو و من دعا کنان

شاید شوم نشان تو _ سنگ مزار تو _

شاعر: حسن لطفی

برگرفته از کتاب: حروف مقطعه

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(22)



بدن ها را دفن می کند.

اما فقط بدن های یاران خودش را...

حسین و یارانش به روی خاک صحرا، عریان و بی کفن می مانند و همدم جسم های چاک چاکشان، خاک است و آفتاب...

کاروان را از قتله گاه عبور می دهند.

نمی دانم چگونه گذشتند.

تنها می دانم که هر کدام ناله ای سر داد، تازیانه خورد.

دست هایشان را بسته اند.

فضای قتله گاه چنان گرفته است که امام معصوم را یارای گذر از آن نیست.

با این وصف تصور کن که آن زن ها و کودکان چگونه بوده اند.

گذاشتند و گذشتند.

اما من و تو می خواهیم همین جا بمانیم.

نگاه کن!

حیوانات صحرا می آیند.

به گمان من و تو از خود شعور و ادراک ندارند.

اما به ناله هایشان دقت کن!

فریاد واحسیناه سر می دهند.

کمی به عقب برگردیم.

به آن زمان هایی که آهویی در این سرزمین با عیسی سخن گفت.

از حسین می گفت.

نظاره کن!

پرندگانی فرود می آیند.

نه برای متلاشی کردن بدن ها؛ (به اندازه ی کافی متلاشی شده بودند)

بلکه برای گستردن بال هایشان به روی پیکر ارباب و یارانش...

گفتم متلاشی کردن، یادم آمد روز قبل انگشتر حسین که نبود هیچ، انگشتش هم نبود.

زینب در قتله گاه به دنبال چه باید می گشت.

پیراهن یا انگشت و انگشتر؟!

حیوانات انسان نما چه کردند با پیکر حسین؟

آیا به راستی آن ها حیوان بودند یا این پرندگان و وحوش صحرا؟!

وقتی سوار ذوالجناح وارد شریعه شد، فهمید اسب تشنه است. آب ننوشید تا اسب بنوشد. اما ذوالجناح پیش نیفتاد و هر دو تشنه بازگشتند.

اینک ذوالجناح به سرعت به طرف خیمه ها می آید.

خبر شهادت حسین را می دهد و لحظاتی بعد جسم بی جانش را پشت خیمه ها می یابند.

در مقام رفیع او همین بس که به تنهایی 40 نفر را به درک واصل کرد.

آیا او یک حیوان بود؟!

سوگند به ان جان های پاک که از بردن نام حیوان برای این ها خجل می شوم.

 

ای فدایی حسین!

تمام کائنات بلا گردان حسین هستند..

روا نیست من و تو از یان چرخ گردون عقب بمانیم.

نمی دانم ما چطور انسان هایی هستیم که از غم ارباب جان نمی دهیم.

نمی دانم این آرامش برای چیست.

اما شاید این آرامش قبل از طوفان است.

شاید من و تو ذخیره ای باشیم برای روز انتقام...

همان انتقام بزرگ...

ظهور نزدیک است...

ادامه دارد...

برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.

در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(21)



از حسین گفتیم و انسان های آزاده ای که با او بودند.

همان هایی که در برابر تیر و نیزه سینه سپر کردند و جانانه دعوت حق را لبیک گفتند و پرکشیدند.

از انسان گفتیم و حسین...

اما مگر نه اینکه عالم و هر چه در آن است، حسینی است؟

گروه جنیان هم در دایره ی عشق حسین منزلگاهی دارند.

دیدند حسین از مدینه خارج می شود.

آمدند پابوسی ارباب...

عرضه داشتند: رخصت ده تا یاری ات کنیم.

فرمود: وعده گاه ما دشت نینوا...

روز عاشورا که دیدند چه رنج و زخم ها را متحمل می شود عرضه داشتند: یابن طاها، قدرت ما توانایی به خاک و خون کشیدن این درندگان را دارد.

ارباب با طمأنینه فرمود: شهادت را برگزیده ام.

گروهی از اجنه، وقتی رسیدند که کار از کار گذشته بود.

جز بدن هایی متلاشی شده و دخترکانی که از گوش هایشان خون جاری بود هیچ ندیدند.

زن هایی را دیدند که معجرشان از خیمه های نیم سوخته بود.

مصیبت چنان عظیم بود که تا کنون توانایی برخاستن از زمین کربلا را نداشته اند.

و چقدر دلت خواهد سوخت اگر بدانی زنان و دختران جن چگونه بر حسین سال های سال گریسته اند و تو ...

بیا با اربابت از باب احساس سخن بگو.

بگو همه چیز را می دانم.

تقدیر الهی تغییر ناپذیر است و چه بسا که خداوند هم در مصیبت تو، با اینکه تقدیر را رقم زده بود، خواست که تغییرش دهد ولیکن خود نخواستی مگر قرب الهی را...

بگو با تمام این ها ای کاش اذن به زعفر می دادی.

گوش های بی گوشواره ی رقیه داغی بر دلم نهاده که بارها آرزو می کنم کاش انتقامش را می گرفتند.

اما آیا کشتن تمام آن ابلیسان، بهای گوش های خونین بانوی سه ساله می شد؟

ای فدایی حسین!

شنیده ای که شیعیان ائمه از باقی گِل ایشان آفریده شده اند؟

شاید ما یاران آن منتقمی باشیم که انتقام الهی یاس سپید حسین را می گیرد!

اما می ترسم.

می ترسم از آن روزی که ما نیز مانند گروه اجنه دیر برسیم.

می ترسم مرام کوفی برگزینیم.

آیا تا کنون اندیشیده ای که چرا مهدی فاطمه ظهور نمی کند؟

آیا مانع ظهورش مهیا نبودن ما برای گرفتن انتقام نیست؟

و شاید...

ظهور نزدیک است...

ادامه دارد...

برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.

در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.