شیر خدا و رستم دستانم آرزوست(10)
مختار: پس پسر عمویم بی دلیل به زیارت اهل قبورش نیامده، ممنون که یادی از اموات خود کردی،اما این گور شرافت دارد به تقاضایی که تو از من می کنی
زائده: ابو اسحاق به خدا قسم توبه وتقصیر نکنی امیر تو ررا می کشد.
مختار:به خدا قسم من او را خواهم کشت وبر صورتش پای خواهم کوفت.
...
ابن زیاد: امیدوارم زندان درس عبرتی شده باشد تا طبع چموش و سرکشت را مهار کنی ،ادمیزاد موجود عجیبی است طبعا میل به عصیان دارد کأنهو جدش ادم ابوالبشر ،همه ما نیاز داریم هر از چند گاهی افسارمان را شل و سفت کنند تا به هر راهی که دلمان خواست نرویم

پا در میانی شخص خلیفه باعث شد تا تو را نکشم ،البته دعا به جان بن حریث کن و به جان شوهر خواهر عزیزت ،یکی شفاعت به من کرد و یکی به خلیفه ،تو ازادی مختار، آزاد آزاد
فقط به یک شرط، در کوفه نمان سه روز به تو مهلت می دهم از کوفه بروی روز چهارم در کوفه رویت شوی ،خونت پای خودت.....بیرون
....
ناریه: تو دعا کن مختار آزاد شود مهر و محبتش را به عمره می بخشم،تا وقتی مختار آزاد بود او را یک نیمه مرد می دیدم ،مردی که نیمش مال من است نیمش مال عمره، از وقتی زندانی شد فهمیدم که فقط سایه اش به قائده ده مرد می ارزد

....
مختار:حکومت ری در ازای سر حسین،معامله حقیریست،عمر سعد باید حکومت سلیمان نبی را طلب می کرد
جاریه ،تو و شوهرت آرزوی شاه بانویی وپادشاهی ملک ری را به گور می برید،این وعده پسر پیامبر است
....
مختار: خوب سیر کن کیان ،شباهتی با رستم خیالت دارم؟
کیان: تو همیشه رستم خیال منی مختار
مختار: رستم چشمش علیل نبود
کیان : هر زخمی به تن پهلوان زینت است ،با این هیبت خواستنی تر شدی.

مختار:ببار کیان ..ببار ..بر کشته دشت نینوا باید خون گریست نه اشک..ببار
تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟
کیان: راه گم کردم ابو اسحاق
مختار:راه بلدی چون تو که راه را گم کند ،نا بلدان را چه گناه ؟
کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هر چه تاختم مقصد را نیافتم،وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.

مختار: شرط عشق جنون است ما که ماندیم ،مجنون نبودیم
سلام به همه ی عزیزان
۱-به راستی چرا مختار ماند؟آیا مختار در وادی جنون هنوز خام بود؟ یا گاهی در ماندن حکمتی است و ماندن مختار هم یکی از آنهاست؟
۲-اینکه مختار در زمان تمام حوادث مهم(واقعه ی کربلا و قیام توابین) در زندان به سر میبرد آیا به دلیل زیرکی مختار و خویشاوندی اش با زائده نبود؟یعنی حیلتی برای رد اتهام کمک نکردن به حق؟(این بدبینانه ترین اندیشه در مورد مختار است ولی شاید بد نباشد که نظر دوستان را بشنویم)
۳- قیاس مدام مختار با رستم شاهنامه چه مفهومی از دید شما داشت؟ و آیا به جا بود؟
یا علی
من به مقاومت خود تا شكست كامل دشمن ادامه خواهم داد ، اما بیعتم را از شما بر می دارم ، هر كس میخواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.