این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(25)

گر کربلا نبود،زمین عزتی نداشت
دیر و کنشت و صومعه هم، حرمتی نداشت
روزی که آدم از غم ارباب گریه کرد
دیگر به باغ های جنان رغبتی نداشت
زمانش رسید!
هنگامه ی عشقبازی با زمین و تربت ارباب...
مگر می شود از ارباب و ویژگی هایش بگوییم و از ویژگی های بارگاه و تربتش نگوییم؟!
این تربت حسین است که بر کعبه برتری یافته...
این تربت حسین است که هزاران سال پیش از آفرینش کعبه، آفریده شده...
این تربت حسین است که وجودش با نور وجودی ارباب، موجود گشته؛ پیش از آفرینش هر موجودی...
این تربت حسین است که چشمه ای خواهد شد از چشمه های بهشت...
زمین به سختی می لرزد و کوه ها در هم می شکنند.
این قیامت است که برپا شده و زمین از هم می پاشد.
در این میان، سرزمین عشق و جنون، خاک کربلا، بالا می رود تا باغی از باغ های جنت الاعلاء گردد.
آه، خدای من!
چقدر رویایی است که زائر حسین باشی در بهشت...
این پاداش کدامین عمل است که خداوند به ما عطا کرده؟!
دلم برای روزی که دیدگانم به بارگاه حسین روشن نشوند، می لرزید؛ اما اکنون شادمان از این فرخنده روزی هستم که خداوند رزق عاشقان خونش کرده، چرا که حسین نیست مگر خون خدا...
تسبیح تربت را به دست می گیرم.
ذکرش هفتاد برابر دیگر تسبیح هاست؛ گرداندن این تسبیح، بدون گفتن ذکر، پاداش ذکر گفتن دارد.
این تربت حسین است که سجده بر آن، حجاب های هفتگانه را می درد و نوری از محل سجده تا هفت لایه از زمین را روشن می کند.
خاک کوی حسین شفاست.
تربت ارباب را کنارم گذاشته ام و برایت می نویسم.
روز عاشورا به چشم دیدم چگونه رنگش دگرگون شد.
روزهای سختی که می شود، نگاهی به این تربت مقدس که می اندازم، غم خود را فراموش می کنم.
نمی دانم گیرایی این خاک در چیست.
با نظاره بر این تربت، دلم آرام می گیرد هنگامی که از دوری کربلا در وجودم غمی نهفته می شود.
حمل این تربت پاک، در مصونیت از خطر و بلا موثر است.
دلم می لرزد!
به روی این تربت بود که دخترکان از گوش هایشان خون جاری بود و پاهایشان آبله زد.
چه کسی دلش می آید تربت آقایش را کنار مال دنیا بگذارد، اگرچه بنابر روایات، باعث رونق کار و تجارت می گردد، لیکن دیدگاه من این است که حسین برای قلب و روح و جان است و لاغیر...
این تربت حسین است که با آن کام کودکان را برمی دارند.
نمی دانم آن روزی که فرزندی از حسین در کربلا متولد گشت ارباب کامش را با تربت برداشت یا نه...
شاید اصلا به آن مرحله هم نرسید.
نپرس چرا؛ که داغ داستان این کودک به مراتب سوزناک تر از علی اصغر است.
این چه تربت مقدسی است که حتی موجب امان برای میت هم می شود؟
از تولد تا مرگ با حسین بودن چه زیباست.
در کربلا مردن، افتخاری بس بزرگ است که نصیب هر کسی نمی شود.
و چه سعادتی است دفن شدن در زمینی که میتش بدون حسابرسی داخل بهشت می گردد.
و این تربت مقدس است که هدیه ی درخواست شده از سوی حوریان بهشتی است.
چرا چنین نباشد وقتی پیش از شهادت حسین، در این زمین، دویست پیامبر و دویست جانشین پیامبر و دویست تن از نوادگان آن ها به شهادت رسیده و در آن دفن شده اند.
...
دست و دلم می لرزد و نمی توانم تربت کنار دستم را بالا بیاورم.
بوییدنش اشک از دیدگان پیامبر و حسین جاری کرده و گویا بوییدن این تربت پاک، یکی از علل گریه است بر حسین...
کربلا سرزمینی حزن انگیز است و آدمی با تمام وجود غم را در این سرزمین حس می کند.
نقطه ی اوج حزن در کربلا، هنگامه ای است که نزدیک قبر حسین می شوی و با حزن و اندوه پایین پای حسین را می نگری.
جوان از دست داده ها خوب این داغ را می فهمند و خوب این حزن را درک می کنند.
نگاه تو به قبر فرزند ارباب، لطف و مهرورزی به اوست.
و آیا تو نیز حاضری بر حسین لطف نمایی و مهر بورزی؟!
ای فدایی حسین!
این زمین کربلاست و این تو...
میلادت را با آن متبرک کردی.
زندگیت را با آن به ذکر مشغول بودی.
مرگت را با آن راحت نمودی.
این زمین برای من و تو امن و آرام است.
برای من و تو تبرک جستن به خاکش شفاست.
امان از آن لحظه ای که به روی این تربت، با چکمه سینه ی ارباب را لگدمال کردند.
صورت مبارکش را به روی این خاک انداختند و محاسنش را خاک آلود کردند، که از خاک و خونی که با هم مخلوط شد، صورت همچون ماه حسین گل آلود گشت.
ای گونه ی به خاک آلوده...
ای صورت به خون خضاب شده...
ای حسین...
ای حسین...
عاشورا نزدیک است...
ادامه دارد...
برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.
من به مقاومت خود تا شكست كامل دشمن ادامه خواهم داد ، اما بیعتم را از شما بر می دارم ، هر كس میخواهد برود نه برایش مانعی هست و نه حرجی.