23

در قرن هفتم تعداديي از شيعيان كه در بحرين زندگي ميكردند دچار مشكل بزرگي شدند .

حاكم بحرين رابطه خوبي با شيعيان نداشت و دشمن سرسخت آنان بود ،حاكم وزيري داشت كه در دشمني با شيعيان بسيار بدتر از خود او بود.

 روزی وزير در حالي كه اناري در دست داشت نزد حاكم رفت.

بر روي انار  كلماتي اينچنين حك شده بود:

 (لا اله الا الله . محمد رسول الله. ابوبکر و عمر و عثمان و علي خلفاءرسول الله )

وقتي حاكم نوشته ی روي انار را ديد گفت: اين نوشته ی انسان نيست و بيشك اراده ی خداوند است كه چنين بر روي پوست انار حك شده ،بدون اينكه انار زخمي شده باشد.

وزير از فرصت استفاده كرد و چنين گفت:

اين نشانه  و دليل محكمي است بر باطل بودن مذهب تشیع.اینک بزرگان شیعه را جمع کنید و نوشته را به آنها نشان دهید،چنانچه با ديدن اين مدرك از مذهب تشيع دست برداشتند و به مذهب تسنن روي آوردند با آنان كاري نداریم و اگر امتناع كردند آنها مخير به انتخاب يكي از اين سه امر هستند:

اول آن که جزيه دهند؛ چنان که نامسلمانان مانند يهود و نصاري جزيه مي دهند؛
دوم، جوابي دهند که آن دليل را رد کند و نوشته ي موجود بر انار را پاسخگو باشند ؛
سوم ، والي ، مردان شيعه را بکشد و زنان و فرزندانشان را به اسارت و اموالشان را به غنيمت بگيرد!

 

حاكم بحرين نيز پيشنهاد را پذيرفت و بزرگان شيعه را فراخواند و آنان را مخير به انتخاب يكي از اين سه راه كرد. علماي شيعه راه دوم را انتخاب كرده و سه روز از والي فرصت خواستند.

بعد از اينكه از مجلس بيرون آمدند باهم به شور نشستند كه چه دليلي بياوريم، هرچه فكر كردند نتوانستند دليلي بيابند.در نهايت تصميم گرفتند از ميان خود 10 نفر  و از ميان آنها 3 نفر را كه از همه صالح تر است  انتخاب كنند تا شبها به بيابان برود و در خلوت به درگاه حضرت مهدي (عليه السلام) استغاثه كند تا پاسخ را از خود امام دريافت كند.

دو نفر اول در شب اول و دوم موفق به ديدار حضرت نشدند و دست خالي برگشتند.

شب سوم، شيخ محمد بن عيسي دمستاني، که مردي فاضل و پرهيزگار بود با پاي و سر برهنه به صحرا رفت و ساعاتي از شب را به گريه و توسل و استغاثه به ساحت مقدس حضرت مهدي (عليه السلام) گذراند تا اينكه در اواخر شب حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) حاضر شدند و فرمودند:

محمد بن عيسي با اين حالت در صحرا چه ميكني؟

محمد بن عيسي گفت: اگر شما صاحب الامري پس حاجت مرا ميداني و نيازي به گفتن آن نيست.

حضرت فرمود: براي بلايي آمده اي كه در باره انار و نوشته آن بر سر شما وارد آمده.

وقتي مرد اين را شنيد جلو رفت و گفت :بله مولاي من 

امام (عليه السلام) فرمود:
وزير ملعون درختي در خانه دارد. وقتي درخت بار برداشت، قالبي از گل به شکل انار ساخت. آن را دو نيم کرد و کلمات را در قالب نوشت. آن گاه اناري از درخت را در قالب قرار داد و قالب را بر انار بست و محکم کرد. هنگامي که انار رشد کرد و بزرگ شد، پوستش به شکل آن نوشته درآمد. 

فردا به ديدار والي برويد و به او بگوييد كه براي پاسخ آمده ايم

اما پاسخ شما را در خانه وزير ميدهيم وقتي وارد خانه شديد در سمت راست اتاقي است  به حاكم بگو پاسخ شما در آن اتاق است. وزير از ورود شما جلوگيري ميكند.  شما بايد مانع شويد كه او زودتر به داخل اتاق برود هر طور كه شده باهم وارد شويد.در اتاق تاقچه اي وجود دارد و بر روي ان كيسه اي سفيد رنگ ، كيسه را بردار ، در داخل كيسه قالب گلي وجود دارد كه وزير آن را ساخته ،سپس قالب را جلوي وزير بگذار و آن انار را در درون قالب قرار بده تا معلوم شود قالب به اندازه همان انار است.

به حاكم بگو ما معجزه ديگري نيز داريم و آن اين است كه در آن انار جز خاكستر و دود چيزي نيست اگر قصد داري از درستي آن باخبر شوي به وزير بگو تا انار را بشكند. وقتي وزير آن را بشكند خاكستر بر چهره و ريش او مينشيند.

محمد بن عیسی پرسید: علت تاخیر دو روزه ی شما در حل این مشکل چه بود؟

امام فرمود: خودتان از حاكم سه روز فرصت خواستيد. اگر در همان مجلس حاكم، مرا صدا مي‌زديد و مي‌گفتيد يا صاحب الزمان! همان جا راه حل را به شما مي‌نماياندم.

روز بعد پس از بر ملاشدن حقیقت والي گفت:

 من شهادت مي دهم که جز الله خدايي نيست و محمد (صل الله عليه و اله و سلم) بنده و فرستاده ي او است و خليفه ي بلافصل وي اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) است.

 آن گاه به ائمه ي طاهرين (عليهم السلام) اقرار کرد و به کشتن وزير فرمان داد و از اهل بحرين، پوزش طلبيد. 

اين ماجرا نزد اهالي بحرين مشهور است و قبر محمد بن عيسي در بحرين معروف و زيارتگاه مردم است.

 

   بحارالانوار، ج 52، صص 180-178.
منبع: کتاب باز شناختي از يوسف زهرا عليه السلام

مسعود